خلوت شخصی

خلوت‌های ما

مثل همیشه مامان همین‌طور حرف می‌­زد و من بیش‌ترش را گوش نمی‌دادم. حرف‌ها همان حرف‌های همیشگی بود و من دیگر حوصله‌ی دوباره شنیدنشان را نداشتم. گاهی یک «آره» یا «نه» می‌­گفتم و یا سوال می‌کردم «واقعا؟» و اگر او یک سوال دیگر در مورد حرف‌هایش می‌­پرسید، نمی‌دانستم کجای کاریم و دست و پایم را گم […]