qarantine

در ضرورت پارانویا و احضارِ «دیگری»

آخرِ یک سی‌دی، خیلی اتفاقی فیلمی کوتاه پیدا کردیم از اُتراق رفقا حوالی ماسوله، حدود پانزده سال پیش، که سعید تویش زیر یک آلاچیق دراز کشیده. طبق معمول از دیو و دد ملول. یک دست جام باده و یک دست سیگار و یک دست کتاب و هزار دستانِ دیگرش سرگردان خیال زلف یار… یکی از […]