یادداشتهای یک جتلگ از قارهای دور – ۲ جوراب پشمی بلند را روی دو شلوار گرم میپوشم. دکمههای پالتو را روی لباس کامواییِ یقههفت میبندم و کاپشن بزرگ را روی همهی لباسهایم میپوشم. آب داغ را در لیوان میریزم و به سمت در خانه میروم. در آستانهی در، چشمم به بچه میافتد. توی پتو […]