site logo
  • {ناداستان}
    • درباره‌ی ناداستان خلاق
    • انواع ناداستان خلاق
    • ناداستان خلاق در جهان
    • ناداستان خلاق در ایران
    • مرور کتاب‌های ناداستان
    • درباره جستار
    • جستارنویس‌ها
  • {داستان}
    • درباره‌ی داستان
    • گفتگو ، میزگرد و گزارش
    • داستان ایران
    • داستان جهان
    • مرورنویسی- داستان
    • آرشیو خوانی
  • {پوشه‌ها}
    • داستان شهری
    • زنان داستان‌نویس ایران
    • خاستگاه داستان کوتاه
    • جامعه‌شناسی ادبیات داستانی
    • ادبیات‌ درمانی
  • {رادیو جستار}
  • {خبر}
  • {درباره ما}
خانه > {داستان} > مرورنویسی- داستان > شیرینی در عین تلخی
مهشید امیرشاهی

شیرینی در عین تلخی

۲۰ بهمن ۱۳۹۸  |  سام حاجیانی
نگاهی به مجموعه داستان «بعد از روز آخر» نوشته مهشید امیرشاهی

نوشتن از ر‌وزمرگی و یاد کردن از آن‌چه گذشته، استعداد بدل شدن به داستانی ملال‌آور را دارد. به خصوص اگر اتفاق و حادثه‌ای هم در خلال خاطرات رخ ندهد و روایت در سطح ذهنی جریان داشته باشد. ولی شیوه‌ی روایت مهشید امیرشاهی، «بعد از روز آخر» را به کتابی خواندنی تبدیل کرده است؛ مجموعه داستانی که در آن نویسنده سختیِ ملال زندگیِ روزمره را با شیرینیِ طنزی دلنشین، نرم کرده و با در هم تنیدن ظریفِ تلخی و شیرینی، داستان‌های به هم پیوسته‌ی این مجموعه را به زندگی نزدیک و باورپذیر کرده است.
شخصیت اصلیِ داستان‌های «بعد از روز آخر» زنی – زن‌هایی – است که او را در برهه‌های مختلف زندگی، می‌بینیم. در سنین و دوره‌‎های مختلف و درگیر با چالش‌هایی مختص همان دوره. شخصیتی که انگار روبروی آینه نشسته و در عین کشمکش با دیگران، برای محکم کردن و سر و شکل دادن به جایگاهش به عنوان یک زن، مدام در کشمکش با خود است. کشمکشی که تا می‌خواهد به ملال برسد، نویسنده کارتی تازه رو می‌کند و با طنزی بدیع، هر بار، خواننده را سر ذوق می‌آورد. این طنز که به نظر می‌رسد نویسنده از آن به عنوان تمهیدی اساسی بهره گرفته است، در ساخته شدن شخصیت اصلی و نگاه او به زندگی و همچنین مضمون داستان‌ها و شبکه‌ی معنایی به هم پیوسته‌ی این مجموعه نیز مؤثر است.
شخصیتِ داستان‌های امیرشاهی در عین آگاهی از مسائلی که زندگی، در هر لحظه، پیش روی او می‌گذارد، به عنوان یک زن و البته قبل از آن یک انسان، همواره به هوش است که تلخی زندگی از پا درش نیاورد. حتی اگر تا پای خودکشی رفته باشد. اتفاقی که در داستان «بعد از روز آخر» می‌افتد؛ وقتی به یاد مادر و خواهرش به عنوان شیرینی زندگی می‌افتد از تصمیم خود بازمی‌گردد: «چه قدر آدم خوشبختی هستم. نه برای این که نمردم؛ برای این که وقتی می‌خواستم بمیرم مطمئن بودم ماما غصه می‌خورد و تو غصه می‌خوری.» همین نمایش تلخی و شیرینیِ زندگی در کنار هم، داستان‌های این مجموعه را دارای ساختاری محکم و قابل دفاع کرده است.
نویسنده حتی از شوخی با مفاهیم کاریزماتیکی همچون مرگ و سنت هم ابایی ندارد و برای به تصویر کشیدن زندگی و تمام جنبه‌هایش – تراژدی ‌و کمدی – از توان بالای قصه‌گویی‌اش بهره می‌گیرد و در داستان «مجلس ختم زنانه» برای این که ما را در جریان مرگ مادربزرگ راوی – به زبان خود راوی و به سیاق اول شخص – بگذارد، شیوه‌ای غریب را انتخاب می‌کند: «اَه از دست این مامابزرگ، هم وقتی زنده بود اسباب زحمت بود، هم حالا که مرده.» این جمله که لابد هم خواننده را می‌خنداند و هم ضربه‌ای به او وارد می‌کند، این‌طور ادامه پیدا می‌کند: «لابد حالا که مرده نباید این حرف را بزنم. اما من تا زنده بود دوستش نداشتم و پیش روش می‌گفتم، حالا هم که مرده دوستش ندارم ‌و پشت سرش می‌گویم.» باز هم با شیوه‌ای که هم شخصیت ساخته می‌شود و هم طنز به عنوان امضای نویسنده خودنمایی می‌کند.
گویی همین نگاه راه فراری است از تنهایی و غمی که در پی آن می‌آید و راوی به آن آگاه است. دیدن و چشیدن واقعیت زندگی. غم و شادی در کنار هم و البته صداقتی که حاصل این نگاه است. صداقتی که راوی اثری از آن‌ در دیگران – آدم بزرگ‌ها – نمی‌بیند و همین تنهاتر هم می‌کندش و البته سردرگم از تناقض رفتار دیگران. نویسنده در فضاسازی داستان زبان طنزآلودش را به کار گرفته: «فقط از ریخت نحس این اتاق‌ها پیدا بود که مرگ و میری پیش آمده…»
امیرشاهی «بعد از روز آخر» را در سال ۱۳۴۸ نوشته و در آن راویِ تنهای داستان‌هایش را در شرایط مختلف قرار داده است؛ شرایط و موقعیت‌هایی انسانی که تصویری قابل تأمل از زن در داستان‌های او ساخته است. تصویری که خواننده را ناچار می‌کند در هر شرایطی حق را به او – راوی و شخصیت اصلی – بدهد و همین مسئله سبب شده که این مجموعه در عین به هم پیوستگی از تنوع مناسبی در موضوع و مضمون برخوردار باشد و از این حیث می‌توان به «بعد از روز آخر» به عنوان مجموعه داستانی منحصر به فرد نگاه کرد؛ مجموعه‌ای که نمی‌توان در آن از توجه نویسنده به مسائل یک زن در جامعه‌ی ایرانی، به راحتی، گذشت. ولی در عین حال عنصر اساسیِ همیشه حاضر در تمام داستان‌ها با هر مضمون و موضوعی، طنز بی‌نظیر و به دور از ابتذالِ امیرشاهی است. نویسنده‌ای که با قلم شیوای خود از توجه صرف به زن در داستان‌هایش، پا فراتر گذاشته و نگاهش به زن، نه نگاهی جنسیتی که نگاهی انسانی است. با تمام مسائل و شرایط انسانی. در عین تلخی، در عین شیرینی؛ درست مثل زندگی.

 

در عکس: مهشید امیرشاهی
بعد از روز آخر داستان سام حاجیانی مجموعه داستان مهشید امیرشاهی
نوشته قبلی: ماه‌سیما و زنجیر‌های تقدیر
نوشته بعدی: مردی که خلوت شخصی نداشت

نظرات: بدون پاسخ

پیوستن به: نظر خود را بگذارید لغو پاسخ

(به اشتراک گذاشته نخواهد شد)

تبلیغات

  • big_size-1.jpg
  • big_size.jpg

{آخرین اخبار}

  • «رها و ناهشیار می‌نویسم»؛ کتابی درباره‌ی هنر جستارنویسی
  • سمینار بابک احمدی با موضوع سویه‌های جستار
  • جستارخوانی در خوانش با حضور محسن آزرم
  • جزئیات روایت در فیلم مستند از زبان پیروز کلانتری

خبرنامه

برای دریافت آخرین اخبار با ثبت آدرس ایمیل خود در خبرنامه ما عضو شوید

© کلیه حقوق مادی و معنوی مطالب این سایت نزد موسسه فرهنگی هنری خوانش ادب و هنر محفوظ بوده و استفاده از بخش یا تمامی مطالب این وب سایت بدون کسب اجازه کتبی ممنوع و دارای پیگرد قانونی است.

اطلاعات تماس

آدرس: خ بهار شمالی، کوچه بهشت، پلاک 11
تلفن : 5424 8849 021
تلگرام : 8501 123 0903
ایمیل : info@khaneshmagazine.com

logo-samandehi
KhaneshMagazine © 2019 | Design: Studioheh.com | Web Development: Farhad Mantegh