site logo
  • {ناداستان}
    • درباره‌ی ناداستان خلاق
    • انواع ناداستان خلاق
    • ناداستان خلاق در جهان
    • ناداستان خلاق در ایران
    • مرور کتاب‌های ناداستان
    • درباره جستار
    • جستارنویس‌ها
  • {داستان}
    • درباره‌ی داستان
    • گفتگو ، میزگرد و گزارش
    • داستان ایران
    • داستان جهان
    • مرورنویسی- داستان
    • آرشیو خوانی
  • {پوشه‌ها}
    • داستان شهری
    • زنان داستان‌نویس ایران
    • خاستگاه داستان کوتاه
    • جامعه‌شناسی ادبیات داستانی
    • ادبیات‌ درمانی
  • {رادیو جستار}
  • {خبر}
  • {درباره ما}
خانه > {ناداستان} > ناداستان خلاق در جهان > «در باب کودکیْ مخوف»؛ نوشته‌ی ميشل دو مونتنی
Laurence Demaison

«در باب کودکیْ مخوف»؛ نوشته‌ی میشل دو مونتنی

۲۸ فروردین ۱۳۹۹  |  مینا حسنی

این داستان فقط در مسیر داستانی خودش پیش می‌رود، زیرا می‌خواهم بحث و بررسی درباره‌ی آن را به پزشکان محول کنم. دو روز پیش، کودکی را دیدم که دو مرد و یک پرستار (که می‌‌گفتند پدر، عمو و عمه‌اش هستند)، او را این‌طرف و آن‌طرف می‌بُردند تا از راه نشان دادنش، یکی دو پِنی از مردم بگیرند، چون عجیب و غریب بود. او از هر نظر از آن بچه‌‌های معمولی‌شکل بود؛ می‌‌توانست روی پایش بایستد، راه برود، و مانند هم‌سن‌و‌سالانش غان و غون کند. هنوز رغبتی نداشت که از چیز دیگری جز سینه‌ی پرستارش تغذیه کند، و چیزی را که آن‌ها در حضور من سعی می‌کردند در دهانش بگذارند، کمی جوید و نبلعیده تُف کرد بیرون. در واقع به نظر می‌رسید گریه‌‌هایش به‌خاطر چیز عجیب و غریبی‌ باشد. فقط چهارده ماهش بود.

زیر سینه‌ی پرستار، او به کودک دیگری چسبیده و بسته شده بود که سر نداشت، و اندامش به سرِِ ستون فقراتش محدود و همان‌جا مسدود شده بود؛ اما باقی بدنش کامل و بی‌نقص بود. درواقع یکی از بازوهایش کوتاه‌تر بود؛ اما به این دلیل که موقع تولد، تصادفا شکسته بود. آن‌ها از روبه‌رو به هم پیوند خورده بودند؛ و انگار کودک کوچک‌تر سعی می‌کرد کودک بزرگ‌تر را از گردن در آغوش بگیرد.

محل اتصال و فضایی که آن‌ها از آنجا به هم چسبیده بودند، فقط چهار انگشت یا چیزی در همین اندازه‌ها پهنا داشت، به طوری که اگر کودک ناقص را به بالا می‌کشیدی، ناف آن‌یکی را در زیر آن می‌دیدی، یعنی در فاصله‌ی بین نوک سینه‌ها و ناف به هم پیوسته بودند. ناف کودک ناقص قابل رؤیت نبود، اما باقی شکمش را می‌شد دید. به این ترتیب، تمام اندام این کودک ناقص، یعنی جاهایی که به آن یکی نچسبیده بود، مثلا دست‌ها، کپل، ران‌ها و پاها، از آن یکی آویزان بود و تاب می‌خورد و احتمالا قدش تا وسط‌ پاهای کودک دیگر می‌رسید. پرستار این را هم به ما گفت که او از طریق هر دو بدن ادرار می‌‌کند. علاوه بر این، اندام کودکِ ناقص از آن‌یکی تغذیه می‌شود و زنده است – درست مثل آن‌یکی – فقط کوچک‌تر و لاغرتر است.

این دو کالبد همزاد و این چند عضو که با یک سر به هم وصل شده‌اند، می‌تواند هشدار و سرمشق خوبی برای برای پادشاه باشد تا او نیز تحت یک قانون واحد از استان‌ها و فرقه‌های گوناگون کشورمان محافظت کند. اما از ترس این که مبادا این سرمشق درست از آب در نیاید، بهتر است بگذاریم همه‌چیز مسیر خودش را طی کند؛ هیچ چیز بدتر از این نیست که وقتی چیزی اتفاق افتاد چنان جلوه دهیم که انگار آن را از قبل پیش‌بینی کرده بوده‌ایم. «پس از این‌که امری اتفاق می‌افتد، برخی چنان آن را تفسیر می‌کنند که گویی از قبل آن را پیش‌بینی کرده بوده‌اند» (سیسرو). چنین است که درباره‌ی اپیمنیدس (Epimenides) نیز می‌گویند که او گذشته را پیش‌بینی می‌کرده است.

من فقط چوپانی را در مدوک (Medoc) دیده‌ام که حدودا سی‌ساله است، و هیچ نشانه‌ای از وجود دستگاه تناسلی ندارد. فقط سه سوراخ (روی بدنش) دارد که با آن‌ها به‌طور مداوم آب تولید می‌کند. او مردی ریشو است، تمایلاتی دارد، و دوست دارد زن‌ها را لمس کند.

آنچه ما به آن هیولا می‌گوییم، در نظر خداوند هیولا نیست؛ خدا کسی‌ست که در عظمت کار خودش فرم‌های نامحدودی را می‌بیند که در مخلوقاتش گنجانده و از آن‌ها به وجودشان آورده است. و بر ماست که باورد داشته باشیم، این پیکری که متعجبمان کرده، مربوط و پیوسته است به بعضی از انواع همان پیکرهایی که برای انسان ناشناخته است. از حکمت لایتناهی خدا جز خوب، و معمولی، و متعارف حاصل نمی‌شود؛ اما ما نظم و به‌هم‌پیوستگیِ موجود در اجزای مخلوقات او را نمی‌بینیم. سیسرو می‌گوید: «آنچه انسان اغلب می‌‌بیند، شگفت‌زده‌اش نمی‌کند، حتی اگر حکمت وجودی‌اش را نداند. اما وقتی چیزی اتفاق می‌افتد که هرگز ندیده، فکر می‌‌کند پدیده‌ی شگفتی‌ است.»

به چیزهایی که بر خلاف عادتمان اتفاق می‌افتد، غیرطبیعی یا خلاف طبیعت می‌گوییم. هیچ‌چیز به شمار نمی‌آید، مگر مطابق با طبیعت باشد، هرچه می‌خواهد باشد. بگذارید این دلیل عادی و عالم‌گیر، خطا و سرگشتگی‌ای را که چیزهای نوظهور برایمان به ارمغان می‌آورد، از ما بیرون براند.

*

درباره‌ی مونتنی

مونتنی مینا حسنی ناداستان ناداستان خلاق در جهان
نوشته قبلی: «جوان‌مرگی، نفرینِ ادبیات ماست»؛ گفت‌و‌گو با امیر احمدی آریان
نوشته بعدی: داستان کوتاه «یک انیماتور عزیز و دوست داشتنی»

نظرات: بدون پاسخ

پیوستن به: نظر خود را بگذارید لغو پاسخ

(به اشتراک گذاشته نخواهد شد)

تبلیغات

  • big_size-1.jpg
  • big_size.jpg

{آخرین اخبار}

  • «رها و ناهشیار می‌نویسم»؛ کتابی درباره‌ی هنر جستارنویسی
  • سمینار بابک احمدی با موضوع سویه‌های جستار
  • جستارخوانی در خوانش با حضور محسن آزرم
  • جزئیات روایت در فیلم مستند از زبان پیروز کلانتری

خبرنامه

برای دریافت آخرین اخبار با ثبت آدرس ایمیل خود در خبرنامه ما عضو شوید

© کلیه حقوق مادی و معنوی مطالب این سایت نزد موسسه فرهنگی هنری خوانش ادب و هنر محفوظ بوده و استفاده از بخش یا تمامی مطالب این وب سایت بدون کسب اجازه کتبی ممنوع و دارای پیگرد قانونی است.

اطلاعات تماس

آدرس: خ بهار شمالی، کوچه بهشت، پلاک 11
تلفن : 5424 8849 021
تلگرام : 8501 123 0903
ایمیل : info@khaneshmagazine.com

logo-samandehi
KhaneshMagazine © 2019 | Design: Studioheh.com | Web Development: Farhad Mantegh