site logo
  • {ناداستان}
    • درباره‌ی ناداستان خلاق
    • انواع ناداستان خلاق
    • ناداستان خلاق در جهان
    • ناداستان خلاق در ایران
    • مرور کتاب‌های ناداستان
    • درباره جستار
    • جستارنویس‌ها
  • {داستان}
    • درباره‌ی داستان
    • گفتگو ، میزگرد و گزارش
    • داستان ایران
    • داستان جهان
    • مرورنویسی- داستان
    • آرشیو خوانی
  • {پوشه‌ها}
    • داستان شهری
    • زنان داستان‌نویس ایران
    • خاستگاه داستان کوتاه
    • جامعه‌شناسی ادبیات داستانی
    • ادبیات‌ درمانی
  • {رادیو جستار}
  • {خبر}
  • {درباره ما}
خانه > {داستان} > درباره‌ی داستان > تعالی شن و انسان
The Woman in the Dunes

تعالی شن و انسان

۳۱ خرداد ۱۳۹۹  |  مهتاب محمودی

درباره‌ی اقتباس سینمایی از «زن در ریگ روان»

نویسنده: راجر ایبرت
مترجم: مهتاب محمودی

«من عاشق ماندن در خانه‌های محلی هستم.» مرد این جمله را درحالی ‌که پیشنهاد مهمان‌نوازانه‌ای را پس از این که آخرین اتوبوسی که به شهر بازمی‌گردد از دست داده، می‌گوید. او در منطقه‌ی بیابانی دورافتاده‌ای در ژاپن، حشراتی را جمع‌آوری کرده است. روستاییان او را به خانه‌ای در پایین گودال ماسه‌ای راهنمایی کردند و او با نردبانی طنابی پایین رفت تا شب را با زنی که آنجا زندگی می‌کرد، بگذراند. زن شام او را آماده می‌کند و هنگام خوردن غذا او را باد می‌زند. در طول شب مرد بیدار می‌شود و می‌بیند که زن بیرون است و ماسه جمع می‌کند. صبح زن را می‌بیند که خوابیده در حالی که برهنه است و بدنش با شن و ماسه درخشان شده است. مرد بیرون می‌رود تا خانه را ترک کند. «مسخره است.» مرد با خودش می‌گوید: «نردبانی اینجا نیست».

در این لحظه آکورد موسیقی خشنی به گوش می‌رسد که غافل‌گیری سهمگین «زن در ریگ روان» (۱۹۶۴) را اعلام می‌کند؛ یکی از فیلم‌های کمیابی که می‌تواند رئالیسم را با حکایتی تمثیلی درباره‌ی زندگی تلفیق کند. مرد (ایجی اوکادا)  باید در گودال باقی بماند و زن را در ماسه جمع‌کردن همراهی کند، ماسه‌‌هایی که روستایی‌ها در کیسه از گودال خارج می‌کنند. زن (کیوکو کیشیدا) توضیح می‌دهد که «اگر ما جمع‌کردن شن‌ها را متوقف کنیم، خانه زیر خاک دفن خواهد شد. اگر ما زیر خاک دفن شویم، خانه همسایه نیز به خطر می‌افتد».

من نمی‌توانم مکانیسم این توضیح را درک کنم، همان‌طور که اقتصاد بومی را درک نمی‌کنم. زن توضیح می‌دهد که روستاییان ماسه‌ها را برای ساخت‌وساز می‌فروشند. ماسه نمکی‌تر از حدی است که براساس قوانین ساختمان‌سازی مجاز باشد، ولی روستاییان با قیمت پایین ماسه‌ها را می‌فروشند. اما مطمئنا انتخاب‌های دیگری جز زندگی در گودال و ماسه فروختن وجود دارد؟ البته منطقی پشت داستان نیست و کارگردان فیلم، هیروشی تشیگاهارا، حتی توضیح می‌دهد که ماسه نمی‌تواند در دیوارهایی با شیب تند مشابه دیوارهای اطراف گودال بالا برود: «من دریافتم که این از نظر فیزیکی غیرممکن است که زاویه‌ای بزرگ‌تر از ۳۰درجه بسازیم».

با این وجود هیچ لحظه‌ای در فیلم نیست که کاملا واقع‌گرایانه به نظر نرسد. این فیلم درباره ماسه نیست، بلکه درباره‌ی زندگی‌ست. مرد از زن می‌پرسد «آیا ماسه جمع می‌کنی تا زنده بمانی یا زنده می‌مانی تا ماسه جمع کنی؟». و چه کسی می‌تواند چنین سوالی نپرسد؟ «زن در ریگ روان» نسخه‌ای نوین از افسانه‌ی یونانی سیسیفوس است. سیسیفوس مردی بود که خدایان او را محکوم کرده بودند تا تخته‌سنگی را بر بالای تپه بغلتاند تا فقط ببیند که سنگ به عقب برمی‌گردد.

مرد باید خودش را سرزنش کند. او برای فرار کردن و در جست‌وجوی تنهایی به بیابان سفر کرد و آن را یافت. فیلم با مونتاژی از اثر انگشت و مهر گذرنامه و سپس نمای نزدیکی از دانه‌ای ماسه به بزرگی یک تخته‌سنگ و سپس چند الماس در اندازه‌های مختلف و سپس دانه‌های بی‌شماری که اگر آب بودند باد آن‌ها را موج می‌انداخت. هرگز چنین تصویری از ماسه در فیلم‌ها نبوده (حتی در فیلم لورنس عربستان[۱]). با ثابت نگه داشتن قاطعانه داستان در این واقعیت فیزیکی ملموس فیلمبردار، هیروشی سگاوا، به کارگردان کمک می‌کند تا در این شاهکار دشوار موفق شود یک تمثیل را به‌گونه‌ای بیان کند که گویی واقعا اتفاق افتاده است.

موسیقی متن ساخته‌ی تورو تاکمیتسو بر وقایع تاکید نمی‌کند، بلکه آن‌ها را به سخره می‌گیرد. با نت‌هایی بالا و سوزناک و خشن مانند بادی از جنس فلز.

اولین باری که من فیلم را دیدم شبیه یک ماجرای روانی-جنسی بود. زیربنای موقعیت تقریبا پورنوگرافیک است: مرد سرگردانی که به دام زنی افتاده که بدنش را به‌عنوان قیمت یک برده مادام‌العمر پیشنهاد می‌دهد. یک زمینه قوی اروتیک در داستان نهفته است که با نشان دادن فرم خوابیدن زن آغاز می‌شود و از طریق خصومت، درگیری و بردگی تا یافتن  زمینه‌های مشترک احتمالی آن‌ها ادامه می‌یابد. فکر می‌کنم تقریبا بیش‌تر از هر فیلمی، زن در ریگ روان از تصاویر برای خلق بافتی ملموس از ماسه، از پوست، از آبی که در ماسه نفو‌ذ می‌کند و طبیعتش را تغییر می‌دهد، استفاده کرده است. بیش‌تر از اینکه زن اغواکننده باشد به گونه‌ای‌ست که بیننده با نگاه کردن به او احساس می‌کند که لمسش کرده است. تمایلات جنسی در فیلم در مجموع بخشی از واقعیت آن است: در این گودال زندگی به کار کردن، خوابیدن، غذا خوردن و رابطه جنسی تقلیل یافته است. زمانی که زن آرزو می‌کند یک رادیو داشته باشد، می‌گوید: «ما می‌توانیم با اخبار رادیو بیدار شویم». آنجاست که می‌فهمد چقدر خواسته‌اش بی‌معناست.

کوبو آبه فیلم‌نامه‌ی زن در ریگ روان را بر پایه رمان‌ خود با همین نام نوشته است. او موقعیت را عمدا به آرامی نشان می‌دهد و نه با اعلام شتابزده اینکه مرد در چه تنگنایی قرار دارد. او شرایط را با اشاره‌های کوچک آشکار می‌کند و آهنگ روزانه زندگی را در شن‌ و ماسه‌ها نمایش می‌دهد.  روستاییان از بالای گودال با قرقره آب و مواد غذایی را به ساکنین گودال می‌رسانند و ماسه‌ها را بالا می‌کشند. هیچ‌وقت مشخص نمی‌شود که آیا زن با اشتیاق در گودال رفته یا روستاییان او را در گودال سکونت داده‌اند. اما مشخص است که او سرنوشتش را پذیرفته و اگر بتواند هم از گودال فرار نمی‌کند. او در اسیر کردن مرد شرکت کرده چون باید این کار را انجام دهد: او به تنهایی نمی‌تواند به اندازه‌ی کافی ماسه جمع کند و زنده ماندن او (آب و غذایش) به کارش بستگی دارد. پیش از آن شوهر و دخترش در یک طوفان شن دفن شده‌اند. او به مرد می‌گوید: «استخوان‌های آن‌ها در گودال دفن شده است». پس هر دوی آن‌ها (زن و مرد) اسیر هستند. یکی از آن‌ها سرنوشتش را پذیرفته و دیگری تلاش می‌کند تا از آن فرار کند.

مرد هر راهی را برای بالا رفتن از گودال و بیرون آمدن از آن امتحان می‌کند. در یک صحنه ناگهانی دیوار شنی فرو می‌ریزد.  به‌عنوان یک طبیعت‌شناس، او به موقعیتش و پرندگان و حشراتی که می‌بیند، علاقه‌مند است. او برای به دام انداختن یک کلاغ تله می‌گذارد اما هیچ کلاغی نمی‌گیرد. اما به‌طور تصادفی متوجه می‌شود که چطور از ماسه آب بگیرد و این کشف یکی از دستاوردهای ملموس، مفید و بدون تردید زندگی اوست.

هیروشی تشیگاهارا ۳۷ ساله بود که «زن در ریگ روان» را ساخت. فیلمی که جایزه ویژه‌ی هیئت داوران جشنواره فیلم کن را دریافت کرد و نامزد دو جایزه اسکار شد. پدر او یک مدرسه معروف ایکبانا[۲] در توکیو تاسیس کرد. مدرسه‌ای که من در آن چند کلاس داشتم تا نگاهی اجمالی داشته باشم به اینکه هنر گل‌آرایی می‌تواند پیروزی هنر و فلسفه و نوعی مدیتیشن باشد.

از تشیگاهارا انتظار می‌رفت که بتواند مدرسه را مدیریت کند (موقعیتی که به طرز عجیبی به نقش اول زن در ریگ روان شباهت داشت). به نظر می‌رسد او فریفته‌ی تنوع بود. او درباره خوزه تورس بوکسر، صنعت چوب و مراسم چای ژاپنی مستند ساخت. تشیگاهارا مجسمه‌سازی را نیز به‌طور حرفه‌ای دنبال می‌کرد. او هم‌چنین طبق برنامه مسئولیت مدرسه گل‌آرایی را نیز برعهده گرفت.

به نظر می‌رسد «زن در ریگ روان» سال‌ها ناپدید شده بود. من تلاش کردم آن را برای کلاس‌های فیلم اجاره کنم اما نتوانستم. مترجمی در ژاپن به طرز مبهمی به من گفت که استاد می‌خواهد به جای بازگشت به کارهای قدیمی‌اش، مسیرهای جدید را بنگرد. اما در حال حاضر میلستون، کمپانی‌ آمریکایی که وقف نجات فیلم‌ها شده، نسخه تازه‌ای از فیلم منتشر کرده است. هنگامی که برای اولین‌بار این فیلم را دیدم، به نظرم فیلمی رادیکال، هوشمندانه و چالش‌انگیز آمد.

برخلاف بیش‌تر داستان‌هایی که در ابتدا قوی هستند، اما بعید است که پس از بازبینی چنین باشند، زن در ریگ روان قدرت خود را حفظ کرده است. چرا که اتحاد کاملی میان موضوع، سبک و ایده برقرار می‌کند. مرد و زن وظیفه مشترکی دارند. آن‌ها نمی‌توانند از آن فرار کنند. جامعه و به دنبال آن جهان به آن‌ها وابسته است.

اما آیا مبارزه تنها هدف مبارزه است؟ با کشف کردن اصول پمپاژ آب، مرد می‌تواند چیز جدیدی در زندگی به‌وجود بیاورد. او معامله را عوض کرده. تو نمی‌توانی از گودال فرار کنی، اما می‌توانی آن را به گودال بهتری تبدیل کنی.اگر چیزِ تسلی‌بخشی وجود داشته باشد، بهتر از هیچ‌چیز است.

 

[۱] به کارگردانی دیوید لین ساخت سال ۱۹۶۲ درباره زندگی توماس ادوارد لورنس فیلمی

[۲] ایکبانا، هنر گل‌آرایی به سبک ژاپنی است.

#راجر ایبرت #زنگ در ریگ روان #هیروشی تشیگاهارا #کوبه آبه
نوشته قبلی: پیکرتراشِ از هم ‌گسیختگی
نوشته بعدی: مشاهده‌گرِ تیره‌روزی و درهم‌ریختن ارزش‌ها

نظرات: بدون پاسخ

پیوستن به: نظر خود را بگذارید لغو پاسخ

(به اشتراک گذاشته نخواهد شد)

تبلیغات

  • big_size-1.jpg
  • big_size.jpg

{آخرین اخبار}

  • «رها و ناهشیار می‌نویسم»؛ کتابی درباره‌ی هنر جستارنویسی
  • سمینار بابک احمدی با موضوع سویه‌های جستار
  • جستارخوانی در خوانش با حضور محسن آزرم
  • جزئیات روایت در فیلم مستند از زبان پیروز کلانتری

خبرنامه

برای دریافت آخرین اخبار با ثبت آدرس ایمیل خود در خبرنامه ما عضو شوید

© کلیه حقوق مادی و معنوی مطالب این سایت نزد موسسه فرهنگی هنری خوانش ادب و هنر محفوظ بوده و استفاده از بخش یا تمامی مطالب این وب سایت بدون کسب اجازه کتبی ممنوع و دارای پیگرد قانونی است.

اطلاعات تماس

آدرس: خ بهار شمالی، کوچه بهشت، پلاک 11
تلفن : 5424 8849 021
تلگرام : 8501 123 0903
ایمیل : info@khaneshmagazine.com

logo-samandehi
KhaneshMagazine © 2019 | Design: Studioheh.com | Web Development: Farhad Mantegh