site logo
  • {ناداستان}
    • درباره‌ی ناداستان خلاق
    • انواع ناداستان خلاق
    • ناداستان خلاق در جهان
    • ناداستان خلاق در ایران
    • مرور کتاب‌های ناداستان
    • درباره جستار
    • جستارنویس‌ها
  • {داستان}
    • درباره‌ی داستان
    • گفتگو ، میزگرد و گزارش
    • داستان ایران
    • داستان جهان
    • مرورنویسی- داستان
    • آرشیو خوانی
  • {پوشه‌ها}
    • داستان شهری
    • زنان داستان‌نویس ایران
    • خاستگاه داستان کوتاه
    • جامعه‌شناسی ادبیات داستانی
    • ادبیات‌ درمانی
  • {رادیو جستار}
  • {خبر}
  • {درباره ما}
خانه > {ناداستان} > مرور کتاب‌های ناداستان > نوشتن؛ همین و تمام
پرنده به پرنده

نوشتن؛ همین و تمام

۱۳ شهریور ۱۳۹۹  |  آرش اخوت

درباره‌ی کتابِ «پرنده‌ به پرنده»، درس‌هایی چند دربار‌ه‌ی نوشتن و زندگی

 

 

 

«منتقد کسی‌ است که پس از آنکه نبرد پایان یافت وارد میدان نبرد می‌شود و به زخمیان شلیک می‌کند.»

آن لاموت معلم است. و به‌نظر من مشکلِ کتابِ «پرنده‌ به پرنده» همین است. او البته در دامِ تدریس یا آموزش‌دادنِ نوشتن نمی‌افتد. عنوانِ دومِ کتابش، عنوانِ هوشیارانه‌ای‌ست: درس‌هایی درباره‌ی «نوشتن و زندگی». آن لاموت در کتابش به این عنوان وفادار است. او نوشتن را اگر هم می‌آموزاند، از خِلالِ تجربه‌ی زیسته‌ی خود و مقدار معتنابهی خاطرات و خودزندگی‌نامه انجام می‌دهد. او نمی‌گوید که نوشتن چنین است یا چنان باید باشد. او می‌گوید نوشتن برای او یا از خلالِ تجربه‌ی او چنین است. به‌نظرِ من این روی‌کردِ تجربه‌گرا و مبتنی بر case، برای تمرین یا آموزشِ نوشتن، روی‌کرد بااهمیت و مفیدی‌ست.

غیرازاین اما آن لاموت معلم است و معلمیِ او، دو ویژه‌گیِ مالوفِ معلمی را دارد:

  1. او پرحرف است.
  2. او برای توضیح و به‌خصوص تبیینِ سخنش، بلافاصله پس از طرحِ هسته یا ایده‌ی سخن، به تمثیل و تشبیه متوسل می‌شود.

کتابِ «پرنده به پرنده»، البته در تجربه‌ی خوانشِ من، به‌حدِ حوصله‌سربر و ملال‌آوری از تشبیه و تمثیل اشباع است؛ و همین اتکا به تشبیه و تمثیلِ مفرط است که او را زیاده‌گو و پرحرف می‌کند. گویا او، مثلِ اغلبِ معلم‌ها، نگران است که «هنرجو»هایش (که گویا همانا خواننده‌های کتابش باشند) به‌خوبی حرف‌هایش را شیرفهم نشوند. پس در هر فصل یا بخش، پس از طرحِ ایده یا هسته‌ی سخنش، یا در جای‌جایِ کتاب و بحث‌هاش، از تشبیه و تمثیل فرونمی‌گذارَد و علاوه ‌بر این هم‌چنان موضوع را توضیح می‌دهد و باز می‌کند. درواقع تشبیه و تمثیل، خاطرات و بالاخره مقادیرِ محدودی مصادیق، ابزار یا موادِ اصلیِ او برای نوشتن از نوشتن است که در پوسته‌ی نازک و کلفتی از طنز و خوش‌مزه‌گی و بذله‌گویی به‌مصرفِ خواننده می‌رسد. این درحالی‌ست که بیماری و به‌خصوص مرگ، از اصلی‌ترین موتیف‌های نوشتنِ اوست و پارادوکسِ نوشتنِ طناز از مرگ و بیماری، به‌نظرم ویژه‌گیِ قابل‌توجهِ کتابِ «پرنده به پرنده» است. راستش من فکر می‌کنم تقریبن تمامِ تشبیه‌ها و تمثیل‌های او را می‌توان حذف کرد و درعوض اندکی احتمالن به تبیین‌ها افزود و آن‌گاه کتابِ شسته‌روفته‌ای حدودِ نصف تا دوسومِ کتابِ حاضر خواهیم داشت.

اما باید موضوعِ تشبیه و تمثیل و مشکلش در بحثِ نوشتن را قدری باز کنم.

منظورم از تشبیه و تمثیل این است که ما به‌جای تبیینِ یک ایده یا یک سخن یا مقوله یا مفهوم، به یک تشبیه و تمثیل یا استعاره متوسل شویم. به‌عبارتِ دیگر، به‌جای این که کم‌وبیش به‌شکلی انتزاعی به آن مقوله بپردازیم و به‌گونه‌ای ذهنی و مفهومی آن را وارسیم و تبیین و صورت‌بندی و مفهوم‌پردازی کنیم، ایده یا سخن را به «چیزی» (عینیتی) تشبیه می‌کنیم. این کار، که در زندگیِ روزمره به‌وفور اتفاق می‌افتد، البته حاویِ مقادیری از تبیین و تحلیلِ سخن است اما بیش از آن، توهمِ تبیین است. با تشبیه و تمثیل، درواقع بیش از این که سخنی را تبیین کنیم، آن را «آسان» (و نه ساده) می‌کنیم و همین آسانی‌ست که توهمِ تبیین را به‌‌دنبال دارد. این نکته‌ی اول که البته به آن برمی‌گردم.

نکته‌ی دوم این که نباید تمثیل و تشبیه را با مثال یا مصداق یا نمونه یکی گرفت. توسل به نمونه‌ها و مصداق‌ها و مثال‌ها، اتفاقن در تبیینِ اصیل و انضمامیِ سخن بس کارآمد است. پس من هم حالا، برای این که حرفم بیش‌ازحد انتزاعی و ذهنی نباشد، نه به تشبیه و تمثیل، که به ارایه‌ی نمونه‌ها و مثال‌هایی می‌پردازم.

این عبارت را ملاحظه کنید: «در دوران پیشامدرن، بازنمایی[،] نشانه‌ای مصنوعی را به جای عنصر واقعی می‌نشاند.»[۱] اگر ما برای روشن‌‌ترشدنِ این سخن، مثال‌هایی از این نوع «بازنمایی» یا نمونه‌هایی از آن «نشانه‌های مصنوعی» را ذکر کنیم، ایده یا سخن را به چیزی تشبیه نکرده‌ایم؛ بل‌که ایده یا سخن را به‌گونه‌ای انضمامی، بیش‌تر رسیده‌ایم. یعنی هم‌چنان می‌توانیم بدون هیچ تقلیل و آسان‌سازی، ایده را به‌انضمامِ مصادیق و نمونه‌ها بررسیم.

در حالتی متفاوت و حتا در همان وجهِ استعاری هم اگر مثلن بگوییم «دلم گرفته است» هرچند از چیزی انتزاعی و سوبژکتیو سخن می‌گوییم، اما ایده را چندان تقلیل نکرده‌ایم. اما اگر بگوییم «دلم مثل چاه فاضلاب گرفته است»، با توسل به تشبیه و تمثیل درواقع دشواریِ تبیین و انتقالِ مفهومِ ذهنی و انتزاعیِ پیچیده‌ای مثل غم یا افسرده‌گی یا دلتنگی را، آسان کرده‌ایم. به‌عبارتِ دیگر، این تشبیه ما را از دشواریِ تبیینِ سخن رهانیده و به توهمِ فهمِ سخن کشانده است.

یک نمونه‌ی دیگر: عبارتِ پیشانی‌نوشتِ این یادداشت را ملاحظه کنید که از خودِ آن لاموت نقل می‌کنم که او خود از کسی که به‌خاطر نمی‌آورَد نقل می‌کند: «منتقد کسی‌ است که پس از آنکه نبرد پایان یافت وارد میدان نبرد می‌شود و به زخمیان شلیک می‌کند.» سخنِ این عبارت، تعریف و تبیینِ «منتقد» است. اما این عبارت به‌جای تبیینِ «منتقد»، آن را به چیزی تشبیه کرده است. بی‌شک این تشبیه حاویِ مولفه‌هایی از مفهومِ «منتقد» است اما آیا به‌خودیِ خود از این تشبیه و تمثیل می‌شود دریافت «منتقد» چی‌ست یا کی‌ست یا بیش از آن که این مفهوم را تبیین کرده و آن را فهمیده باشیم، به توهمِ تبیین و فهمِ آن دچاریم؟

در زندگیِ روزمره، که به‌گونه‌ای طبیعی و ارگانیک، ما به اَشکالِ متنوعی از «آسانی» تمایل داریم، و هم از آن‌جایی که تبیینِ یک سخن بدونِ توسل به تشبیه، کم‌وبیش انتزاعی و پیچیده است، به‌کرّات از تشبیه و تمثیل‌ها به‌جای تبیین و توضیح استفاده می‌کنیم. نمونه‌ی به‌اصطلاح «اثبات»ِ وجودِ خدا را همه‌ی ما در دورانِ محصلی بارها از معلم‌های دینی و «بینش اسلامی» شنیده‌ایم. آن‌ها برای این که وجودِ خدا (این انتزاعی‌ترین مفهوم) را «ثابت» کنند، به‌واسطه‌ی پیچیده‌گیِ این «مفهوم» یا «وجود»، به‌جای هرگونه تبیین و توضیحی که لاجرم بسیار انتزاعی و پیچیده می‌بود، یک‌سر به یک تشبیه متوسل می‌شدند. آن‌ها می‌گفتند همان‌طور که این خانه یا این مدرسه را یک معمار یا بنّا ساخته است، هرچند که ما او را نمی‌بینیم، پس این جهان هم توسطِ «کسی» ساخته شده است و آن «کس»، خداست؛ پس خدا وجود دارد! این تشبیه، که احتمالن حاوی جنبه‌هایی از «مفهوم»ِ خدا هم است، البته موضوعی چنان پیچیده را برای محصل‌های نوجوان «آسان» و به‌اصطلاح «فهم‌پذیر» می‌کرد اما، علاوه‌براین که از تشبیه و تمثیل برای اثبات استفاده می‌کرد، بیش‌تر توهمی بود از اثبات و فهمِ مفهومِ خدا، هم برای ما محصل‌ها و هم برای خودِ حضراتِ خانم‌ها و آقایانِ معلم‌ها.

نمونه‌ی دیگرِ تشبیه به‌جای تبیین، نمونه‌ی مشهورِ تشبیهِ شاعری به حامله‌گی و زایمان است! این‌جا هم، مقوله‌ی فوق‌العاده انتزاعی و پیچیده‌ی الهام، شکل گرفتنِ نطفه‌ی شعر در خیال، سرودن و تقریر، پروراندن، و حتا انتشارِ شعر، گاه طابق‌النعل بالنعل به پروسه‌ی عینیِ بارداری و زایمان و پروراندنِ نوزاد تشبیه می‌شود.

چنین تشبیه‌ و تمثیل‌ها، جای بحث را می‌گیرد و تبیین و صورت‌بندی و مفهوم‌پردازی (این ابزارِ اصیلِ «فهم») را اگرنه به‌کلی منتفی، حداقل به‌تعویق می‌اندازد و معطل می‌گذارد؛ و در چنین تعویق و تعللی، چه بسیار مفاهیم و بحث‌ها که ناگفته می‌مانَد و ازدست می‌رود. از پی‌آمدهای نه‌چندان مبارکِ چنین روی‌کردی هم‌چنان می‌توان گفت.

آن لاموت، به‌نظر من اغلب به‌شکلی ناخودآگاه، به تشبیه و تمثیل معتاد است. او، چه از پسِ تبیینِ سخن و ایده‌ی خود به‌خوبی برآمده باشد چه نه، از تشبیه فرونمی‌گذارد. به‌جرات می‌گویم که صفحه‌ای از کتابِ «پرنده به پرنده» نیست که چند تشبیه‌ِ ریزودرشت نداشته باشد. از آن میان به چند تمثیل یا استعاره‌ی اصلی و کلیدیِ آن لاموت در «پرنده به پرنده» اشاره می‌کنم:

  • استعاره‌ یا تمثیلِ «قاب عکس دوسه سانتیمتری»: این استعاره این ایده‌ی مهم و کلیدیِ آن لاموت را به‌اصطلاح «توضیح» می‌دهد که نویسنده، به‌خصوص نویسنده‌ها یا، به‌قولِ خودش، «هنرجوها»ی تازه‌کار، دربرابرِ موضوعاتِ بی‌شمار یا صفحه‌ی سفید یا کارِ دشوارِ نوشتن، باید نوعی نگاهِ گزینشی با اتکا به «تکالیفِ کوتاه» و نوشتنِ پاره‌های کوتاه داشته باشند تا یخِ نوشتن باز شود. آن لاموت برای این نگاهِ گزینشی، مکرر از استعاره‌ی «قاب عکس دوسه سانتیمتری» استفاده می‌کند.
  • استعاره‌ی «عکسِ پولاروید»: فصلِ «عکس‌های پولاروید»ِ کتابِ «پرنده به پرنده» این‌طور آغاز می‌شود: «نوشتن یک پیش‌نویس ابتدایی خیلی زیاد شبیه تماشای ظهور یک عکس پولاروید است.» سپس ادامه می‌دهد: «تا وقتی کار ظهور عکس تمام نشده نمی‌توانید –و، درواقع، قرار هم نیست- بدانید که عکس دقیقاً شبیه چه خواهد شد.» این تشبیه به همین‌جا ختم نمی‌شود. آن لاموت به‌تفصیل روندِ ظهورِ یک عکسِ پولاروید و لحظه‌به‌لحظه ظاهرشدنِ اجزای عکس را شرح می‌دهد. او با این تشبیه می‌خواهد ایده‌ی مهمِ شکل‌گرفتنِ تدریجیِ اثر را، در یک نوشتنِ اصیل که گاه نویسنده را با خود می‌برَد، توضیح دهد. آن لاموت این ایده‌ را در این فصل و در جاهای دیگری از کتاب، به‌تفصیل شرح می‌کند و به‌نظرِ من، فارغ از استعاره‌ی «عکسِ پولاروید»، به‌خوبی از تبیینِ این ایده برمی‌آید. پس، غیراز کارکردِ آسان‌سازی، اساسن من نمی‌فهمم توسل به این استعاره با توصیف‌های بسیارش، چه ضرورتی دارد و چه نتیجه‌ای جز پرحرفیِ بیش‌ازحد؟
  • استعاره‌ی «کلم بروکلی»: این استعاره، که البته آن لاموت به «مضحک»بودنِ آن صراحت دارد اما به‌همین دلیل هم آن را برای خودش مفید می‌داند(!)، به‌شکلِ «مضحک» و بی‌مسما و، به‌تعبیرِ خانمِ نویسنده، «شوخی»، قرار است مفهومِ خیلی سوبژکتیو و پیچیده‌ی شهود و صدای درونِ نویسنده را به‌اصطلاح «تبیین» کند و اصرار هم دارد که «این شوخی، به‌عنوان یک مفهوم، همان‌قدر که در نویسندگی مهم است در زندگی واقعی نیز مهم است.» این‌جا هم او از یک ایده یا سخنِ بااهمیت در کارِ نویسنده‌گی و به‌قولِ خودش در زندگی می‌گوید اما من هم‌چنان ضرورتِ چنین تشبیهی را، گیرم که «شوخ» و بامزه، نمی‌فهمم؛ همان‌طور که ضرورتِ تشبیهِ غلیانِ ایده در نویسنده یا «گشایشِ» نویسنده‌گی پس از یک دوره «انسدادِ ذهنی» را به «گرفتن اسهال میکروبی آن هم از نوع خونی‌اش» نمی‌فهمم؛ به‌خصوص که این یکی بیش از آن که مثلِ بعضی از استعاره‌های دیگر اسبابِ خنده و تفریح باشد، چندش‌آور و بدبوست!

اشاره کردم کتابِ «پرنده به پرنده» از انواعِ تشبیهات سرشار است؛ چنان‌که به‌نظر می‌رسد تشبیه برای این معلمِ پرحرف که حرف‌های خوبی هم دارد، مثلِ بسیاری از مردم و به‌خصوص اغلبِ معلم‌ها، یک عادتِ فرهنگیِ کم‌وبیش ناخودآگاه است. ما، در زندگیِ روزمره از تشبیه برای اثبات یا برای تبیین استفاده می‌کنیم، به‌خصوص شاید چون تابِ انتزاع را نداریم؛ اما معلمی که به کارِ خطیرِ آموزاندنِ نوشتن برمی‌آید، از تشبیه و استعاره، آن هم به‌حدِ عجیبی که در کتابِ «پرنده به پرنده» می‌بینیم، به‌نظرم بیش‌تر مثلِ خانمِ آن لاموت، به ورطه‌ی پرحرفی‌های ملال‌آور می‌افتد.

 

نویسنده آن لاموت

ترجمه‌ی مهدی نصراله‌زاده

نشر بیدگل

 

پ.ن:

رسم‌الخط این جستار طبق نظر نویسنده حفظ شده است.

[۱] . نقل از «سخن مترجم»ِ کتابِ وانموده‌ها و وانمود/ ژان بودریار/ ترجمۀ پیروز ایزدی/ نشر ثالث/ چاپ اول ۱۳۹۷

آرش اخوت آن لاموت نشر بیدگل نوشتن و زندگی پرنده به پرنده
نوشته قبلی: اشتر مست
نوشته بعدی: داستان‌نویسی اتوپیایی در پیوند با تخیل جامعه‌شناختی

نظرات: بدون پاسخ

پیوستن به: نظر خود را بگذارید لغو پاسخ

(به اشتراک گذاشته نخواهد شد)

تبلیغات

  • big_size-1.jpg
  • big_size.jpg

{آخرین اخبار}

  • «رها و ناهشیار می‌نویسم»؛ کتابی درباره‌ی هنر جستارنویسی
  • سمینار بابک احمدی با موضوع سویه‌های جستار
  • جستارخوانی در خوانش با حضور محسن آزرم
  • جزئیات روایت در فیلم مستند از زبان پیروز کلانتری

خبرنامه

برای دریافت آخرین اخبار با ثبت آدرس ایمیل خود در خبرنامه ما عضو شوید

© کلیه حقوق مادی و معنوی مطالب این سایت نزد موسسه فرهنگی هنری خوانش ادب و هنر محفوظ بوده و استفاده از بخش یا تمامی مطالب این وب سایت بدون کسب اجازه کتبی ممنوع و دارای پیگرد قانونی است.

اطلاعات تماس

آدرس: خ بهار شمالی، کوچه بهشت، پلاک 11
تلفن : 5424 8849 021
تلگرام : 8501 123 0903
ایمیل : info@khaneshmagazine.com

logo-samandehi
KhaneshMagazine © 2019 | Design: Studioheh.com | Web Development: Farhad Mantegh