site logo
  • {ناداستان}
    • درباره‌ی ناداستان خلاق
    • انواع ناداستان خلاق
    • ناداستان خلاق در جهان
    • ناداستان خلاق در ایران
    • مرور کتاب‌های ناداستان
    • درباره جستار
    • جستارنویس‌ها
  • {داستان}
    • درباره‌ی داستان
    • گفتگو ، میزگرد و گزارش
    • داستان ایران
    • داستان جهان
    • مرورنویسی- داستان
    • آرشیو خوانی
  • {پوشه‌ها}
    • داستان شهری
    • زنان داستان‌نویس ایران
    • خاستگاه داستان کوتاه
    • جامعه‌شناسی ادبیات داستانی
    • ادبیات‌ درمانی
  • {رادیو جستار}
  • {خبر}
  • {درباره ما}
خانه > {ناداستان} > ناداستان خلاق در ایران > اتوپیای محصور در «دندان سگ»، ساخته‌ی لانتیموس  
dogtooth

اتوپیای محصور در «دندان سگ»، ساخته‌ی لانتیموس  

۰۶ بهمن ۱۳۹۹  |  مریم اسماعیلی

پرونده‌ی آرمانشهر (۱۵)

*

روز اول با کلمه‌های جدید آغاز می‌شود. دریا، یک صندلی چرمی با دسته‌های چوبی. دقیقا شبیه به همانی که توی اتاق پذیرایی‌مان داریم. برای مثال: روی پای خودتاون نایستید، روی دریا بشینید. این جمله مهم‌ترین مانیفست کل فیلم است و استدلالش در تمام فیلم متجلی است. به خودتان زحمت فکر کردن ندهید. اصلا فکر نکنید. ما (صاحبان سرمایه و قدرت) به جای شما فکر می‌کنیم. دو دختر و پسر خانواده با دقت به این کلمات جدیدِ مربوط به امروز، گوش می‌دهند. کلماتی که معانی آن‌ها دستخوش تغییرات جدی شده است. معانی که صاحبانِ قدرت و سرمایه‌ی این جامعه، یعنی پدر و مادر تعریف کرده‌اند. پدر و مادر در نقش رهبرانی هستند که تمام بایدها و نبایدها و دستورالعمل‌های رفتاری و احساسی فرزندان‌شان را تعیین می‌کنند تا همان خانه‌ای را بسازند که سرزمین آرمانی آن‌هاست و همه‌ی افراد باید مانند «سگ» وفادار باشند. در میان دیوارهای این خانه هر ممانعتی، مساوی‌ست با شکنجه‌ای دردناک. تمام قوانین برای جلوگیری از فساد است. فسادی که برای خودِ پدر و مادر مجاز است و تعریفی سرگرم‌کننده دارد، اما دیگر اعضا حتی با معانی متفاوتی از آن‌ها روبه‌رو هستند.  بچه‌های این خانواده، هرچند که سن بلوغ را گذرانده‌اند و در روزهای جوانی هستند اما همچنان مانند یک کودک که تمام حواسش را برای یادگیری یک کلمه‌ی جدید جمع می‌کند، آماده‌اند که اولین چیزی را که می‌بینند یا می‌شنوند حفظ کنند. هیچ استقلالی ندارند، حتی همان استقلال حداقلی یک کودک. اگرچه که آن‌ها حتی این کلمه را در دایره‌ی لغات خود ندارند. هرگز معنی تکنولوژی و رسانه برای آن‌ها بازتعریف نشده. حتی در خواب‌های‌شان هم فقط پدر و مادر را می‌بینند و ناخوادگاه اعضای این جامعه تحت‌تاثیر نیروی قدرت است. خانه‌ی این خانواده در میان حصاری‌ست که بیرونش را گربه‌های آدم‌خوار تشکیل می‌دهد و پا را از خط قرمزِ درِ خانه بیرون گذاشتن، مساوی است با مرگ و بدبختی. و شعار ادامه‌ی زندگی این است؛ تا زمانی دندان نیش‌تان نیفتاده، نمی‌توانید از خانه خارج شوید. بچه‌های این خانواده در حال گذران دوران کودکی هستند که حتی به معنای واقعی کلمه، کودکی هم نیست. چیزی قبل از ادراک است. اما در میان این مرزها و خطوط مشخص شده، در بین این زندان و قفسی که توسط پدر و مادر ساخته شده است چیزی که بیش از همه اهمیت دارد موقعیت عجیب داستان نیست بلکه برخورد سه فرزند است با این موقعیت. خواهر بزرگ‌تر، مقید است و تمام و کمال به صحبت های والدین خود گوش می‌کند. بیشتر وقتش را در استخر می‌گذراند و عاشق به دست آوردنِ هواپیماهایی‌ست که توسط مادر به داخل حیاط آن‌ها می‌افتد. خواهر کوچک‌تر، کتاب زیست در دست دارد و فکر می‌کند که باید به‌واسطه‌ی دانش خود، بتواند به خودشان و خانواده کمک کند و مانند یک پزشک داخلی برای دردهای خواهرش است. پسر خانواده، مانند یک سگ تربیت شده هر چیزی را اطاعت می‌کند و مهم‌ترین کنشی که دارد، هم‌خوابگی با زنی است (کریستینا) که او را با پوزیشن‌های جدید و کمی لذت‌بخش‌تر روبه‌رو می‌کند.  پدر و مادر، از تلفن برای صحبت کردن با هم استفاده می‌کنند، در زمان هم‌آغوشی هدفون می‌گذراند و به موزیک گوش می‌دهند و در شب‌های دو نفره‌شان به همراه هم پورن می‌بینند و به خودشان افتخار می‌کنند که اجازه نداده‌اند فرزندان‌شان به بیرون بروند و به فساد کشیده شوند. آن‌ها حتی به قوانینی که خودشان برای این آرمان‌شهر ساخته‌اند عمل نمی‌کنند و تنها تعدادی عضو می‌خواهند که بی‌چون و چرا این دستورات را اطاعت کنند. ولی تمام این آرامش تا قبل از آن است که کریستینا پایش را به این سرزمین دیکتاتوری کوچک بگذارد. برای بچه‌ها، کریستینا جلوه‌ی خودِ بلوغ است. کریستینا معصومت کودکانه‌ی آن‌ها را می‌گیرد و از آن‌ها آدم‌هایی کنجکاو و شجاع می‌سازد. کریستینا با چشم‌بند، از جهانی بیگانه و متفاوت وارد خانه می‌شود. پدر او را به اتاقِ پسر راهنمایی می‌کند. پسر و کریستینا در اتاق تنها می‌شوند و باید به وظیفه‌شان که هم‌آغوشی است عمل کنند. کریستینا بابت این کار پولش را می‌گیرد و پسر، وظیفه‌ای که والدین برایش تعیین کرده‌اند را انجام می‌دهد. دخترها به کریستینا علاقه دارند چرا که تنها آدمیزاد زنده‌ای‌ست که از نزدیک دیده‌اند. پایانِ دنیای کودکی و معصومانه‌ی بچه‌ها همین‌جاست. تا جایی که فردی از دنیای بیرون، از جهانی که قوانین و معانی بیشتری دارد و معانی واقعی‌تر‌ی را بلد است وارد نشده و حرفی نزده است . نوار ویدیویی که از طرف کریستینا به خواهر بزرگ می‌رسد تمام مختصات و چیدمانی که تا اینجا انجام شده را برهم می‌ریزد. تا قبل از ورود این ویدیو تنها فیلم سرگرم‌کننده‌ای که بچه‌ها در کنار پدر و مادر دیده‌اند، فیلمی است از خودشان. با همان صورت‌های یخ گرفته و ماتم‌زده و بی‌هیچ گونه احساس. خواهر بزرگ که دایره لغاتش و حتی خواب دیدنش تحت‌تاثیر دایره واژگانی‌ست که پدر و مادر برایش مناسب دیده‌اند، به آرامی سمت دستگاهِ پخش می‌رود و نوار ویدیویی که کریستینا از بیرون آورده را به داخل دستگاه می‌گذارد.  چند ساعت بعد، او به برفک‌های ویدیو پس از اتمام فیلم خیره است و ماتش برده. صبح که از خواب بیدار می‌شود اولین دیالوگ‌هایش، دیالوگ های فیلم است که به دقت حفظ کرده است و مهم‌ترین و اصلی‌ترین نکته را داراست. در جهان بیرون و در دنیایی دیگر، انسان‌ها صاحبِ اسم هستند. از خواهرش می‌خواهد که او را «روش» صدا بزند. این لحظه مهم‌ترین و کلیدی‌ترین نقطه‌ی کاراکترِ اوست. از وقتی که یک نام برای خودش انتخاب می‌کند، او اولین استقلال کوچکش را پیدا می‌کند و این اولین نقطه‌ی هویت اوست. دختر/انسانِ بدون اسم، دختر/انسانِ بدون هویت است. روش، که حالا دیگر یک هویت مستقل است، خودش را در موقعیت‌های مختلف قرار می‌دهد و از خواهرش می‌خواهد، اسمش را صدا بزند و هر بار با شنیدن صدای اسمش، وقتی که برمی‌گردد و به خواهرش نگاه می‌کند، انگار که شکل تازه‌ای به هویتش بخشیده است. این لحظه، لحظه‌ی خداحافظی با دوران کودکی‌ست. کودکی که تمام معانی‌اش را از دست داده و دوباره بازیافته. پس از آن، روش در حال تقلید حرکاتی‌ست که در نوار ویدیو دیده است. لغت به لغت را در ذهن تکرار می‌کند و حرکات را فریم به فریم انجام می‌دهد. اما آن‌قدر حصار های ذهن روش بلند است که نوارهای ویدیو را به پدر تحویل می‌دهد و امیدوار است با تنبیه سختی که می‌شود فکر و خیال این هویت جدید را از سرش بیرون کند. هویتی که اختلالی در روند زندگی سابقش به وجود آورده است. اما باز هم، با وجود کوبیده شدن آن ویدیو‌های نوارچسب شده بر سرِ روش، او قادر به بازگشت نیست. روش اولین عصیان دوران کودکی‌اش رقم می‌خورد. او جلوی آیینه می‌ایستد. دندان نیشش را به آینه نشان می‌دهد و با ضربه‌ای دردناک، دندانش را در سینک تف می‌کند. روش در حالی که غرق در خون است، چشمانش از شادی برق می‌زند و به تصویر خود در آینه می‌خندد. حالا قرار است از حصارِ قوانین جامعه‌ی خانواده، بیرون برود. جایی که قوانین بزرگ‌تری توسط صاحبان قدرت، برای افراد جامعه نوشته شده است و تخطی از آن پیامدهای سختی به دنبال خواهد داشت. مثلا در شبی که سالگرد ازدواج پدر و مادر را جشن می‌گیرند، شاهدِ رقصِ احمقانه‌ی دو دختر هستیم، اما روش حالا، ذهنیت‌های جدیدی را هم دارد که به آن رقص مضحک اضافه می‌کند و این هنجارشکنی‌ها به مزاج والدین خوش نمی‌آید. «روش» کودکی و نادانی‌اش را در سینکِ توالت تف می‌کند و خودش را در صندق عقب ماشین پدر پنهان می‌کند. او این آرمان‌شهر کوچک فاشیستی را ترک می‌کند تا ادامه‌ی زندگیش را در آزادی و کشف معانی جدید و کشف هویت خود بگذارند، اما کسی چه می‌داند؟! شاید دنیای بیرون، آرمان‌شهر بزرگ‌تری از معانی اخته‌شده باشد.

آرمانشهر دندان سگ لانتیموس مریم اسماعیلی یوتوپیا
نوشته قبلی: ادگار آلن پو؛ تعریفی نو از داستان کوتاه
نوشته بعدی: نامه‌هایی از یوتوپیا

نظرات: بدون پاسخ

پیوستن به: نظر خود را بگذارید لغو پاسخ

(به اشتراک گذاشته نخواهد شد)

تبلیغات

  • big_size-1.jpg
  • big_size.jpg

{آخرین اخبار}

  • «رها و ناهشیار می‌نویسم»؛ کتابی درباره‌ی هنر جستارنویسی
  • سمینار بابک احمدی با موضوع سویه‌های جستار
  • جستارخوانی در خوانش با حضور محسن آزرم
  • جزئیات روایت در فیلم مستند از زبان پیروز کلانتری

خبرنامه

برای دریافت آخرین اخبار با ثبت آدرس ایمیل خود در خبرنامه ما عضو شوید

© کلیه حقوق مادی و معنوی مطالب این سایت نزد موسسه فرهنگی هنری خوانش ادب و هنر محفوظ بوده و استفاده از بخش یا تمامی مطالب این وب سایت بدون کسب اجازه کتبی ممنوع و دارای پیگرد قانونی است.

اطلاعات تماس

آدرس: خ بهار شمالی، کوچه بهشت، پلاک 11
تلفن : 5424 8849 021
تلگرام : 8501 123 0903
ایمیل : info@khaneshmagazine.com

logo-samandehi
KhaneshMagazine © 2019 | Design: Studioheh.com | Web Development: Farhad Mantegh