مردانِ گذشته، از جمله پدرم را به خاطر میآورم، محکومین سیاهپوست و نگهبانان سفید را در مزارع پنبهی سرتاسر حاشیهی جادههای حومهی ممفیس میدیدم. احتمالن سه یا چهارساله بودهام. زندانیان لباسهای چرک با راه راه خاکستری و سیاه، به سنگینی کرباس، و خیس از عرق پوشیده بودند. بدون کلاه، با پشتی خمیده، در گرمایی کشنده […]
از رنجی که میبریم
|
الف. پ
من موجود بدبخت و حسودی هستم. وقتی کسی را میبینم که به کارش عشق میورزد و محل کارش را دوست دارد، مدام در حرفهایش دنبال تناقض میگردم و ناخودآگاه از او بدم میآید. اگر صبح در حالی که میکوشم تن گیج و تباهم را به شرکت برسانم، چشمم به گربه مرفهی بیفتد که در آفتاب […]
جهان ناداستان
|
سمیه سادات نوری
زمانی طولانی آنچه در ادبیات گفته میشد اهمیت داشت. سوژه و اهمیت و جذابیت آن برای هر اثر ادبی مهمترین بخش بود. امروز اما چگونه روایت کردن چگونه دیدن و نحوه مواجه با آنچه روایت میشود مهم است. به همین دلیل نویسندگان این عصر در مقایسه با پیشینیان خود به دیدگاه شخصی و نگاه خلاقانهی […]