«آفرینندگان راستین آثار فرهنگی، گروههای اجتماعی هستند، نه اشخاص منفرد» (لوسین گلدمن)
امروزه، جامعهشناسی ادبیات در جهان با نام بزرگانی چون جورج لوکاچ، لوسین گلدمن، تئودور آدورنو، اریش کوهلر و میخاییل باختین گره خورده است. نخستینبار لوکاچ بود که توانست جامعهشناسی ادبیات را به علم اثباتی تبدیل کند و آن را با زیباییشناسی کلاسیک و دیالکتیک کانت، هگل و مارکس پیوند دهد (گلدمن، ۴۷:۱۳۷۱). مفهوم ارتباط بین جامعه و ادبیات از قدیم، بین اندیشمندان محل تأمّل بوده است. هنگامی که افلاطون در کتاب «جمهوری» از رابطهی شاعر و شعر او با مخاطبان سخن میگوید و تأثیر مثبت شاعر در زندگی اجتماعی مخاطبان را مردود میشمارد، به نوعی آغازگر بحث رابطهی ادبیات و جامعه است. پس از افلاطون، ارسطو نیز به بحث محاکات پرداخت و رابطهی تصویر هنری را با واقعیت اجتماعی آشکارا بیان کرد. (عسگری حسنکلو، ۱۳۸۶) اما به صورت مشخص در آغاز قرن نوزدهم میلادی بود که اولین پایههای علم مستقل جامعهشناسی ادبیات بنیان گذاشته شد. مادام دواستال در سال ۱۸۰۰ میلادی، کتابی با عنوان «ادبیات از منظر پیوندهایش با نهادهای اجتماعی» منتشر کرد. او در گفتار آغازین این اثر، نظر خود را چنین بیان میکند: «من بر آنم که تأثیر دین و آداب و رسوم و قوانین را بر ادبیّات، و متقابلاً تأثیر ادبیّات را بر دین و آداب و قوانین بررسی کنم.» (به نقل از کتبی، ۱۶:۱۳۹۲)
پس از مادام دواستال باید از ایپولیتتن نام ببریم. برخی او را بنیانگذار علم جامعهشناسی ادبیات میدانند (ولک، ۴۷:۱۳۷۷). تن معتقد است که پدیدههای اجتماعی –که ادبیات هم از نظر او قطعاً پدیدهای اجتماعی است- تحت تأثیر سه عامل نژاد، محیط و زمان قرار دارند. او به ارتباط بلافاصل ادبیات با جامعه معتقد بود و در این مورد، جزمیّت بسیاری نیز از خود نشان میداد. اگرچه مادام دواستال فرانسوی سعی میکند بین ادبیات و سایر نهادهای اجتماعی رابطهای متقابل نشان دهد؛ اما این ایپولیتتن است که با مطرح کردن نظریهی خود مبنی بر تأثیر نژاد، محیط و زمان در فرایند خلق آثار ادبی، به نظریهای جامعهشناختی- هرچند نظریهای نه چندان روشمند و علمی- در باب رابطهی اجتماع و ادبیات دست مییابد. (عسگری حسنکلو، ۱۳۸۶)
در قرن بیستم، تحت تأثیر نظریات مارکس، مارکسیسم بر بخش مهمی از نظریات ادبی و جامعهشناختی قرن بیستم مسلط شد. مارکسیستها به ادبیات، به عنوان سلاح مبارزه نگاه میکردند و معتقد بودند، طبقهی کارگر باید از آن به عنوان سلاحی برای احقاق حقوق از دست رفتهی خود بهرهبرداری کنند. از نظر آنها، ادبیات گزارشگر صریح واقعیت اجتماعی است. لوکاچ را نخستین منتقد برجستهی مارکسیسم دانستهاند. (سلدن و ویدوسون، ۱۰۱:۱۳۷۷) او با توجه به چنین دیدگاهی ادبیات بورژوایی را، خواه متعلق به مکتب ناتورالیسم باشد یا مکتب رمانتیسم، یکسره مردود میشمارد و بر ادبیات رئالیستی که نشاندهندهی واقعیت صریح اجتماعی است صحه میگذارد. (لوکاچ، ۱۳۸۱: ۱۷-۱۶)
در باب اصطلاح «جامعهشناسی ادبیات» نظرات متفاوتی وجود دارد. برخی به جای پرداختن به ماهیت آفرینش ادبی، به بررسی مسائلی چون چاپ، پخش، دریافت و پذیرش آثار ادبی اکتفا نمودهاند. نمایندهی این دیدگاه، روبر اسکارپیت فرانسوی است که اهمّ آرای خود را در کتابی با نام جامعهشناسی ادبیات مطرح کرده است. از نظرگاه اسکار پیت، نویسندگان و شاعران، تولیدکنندگان اثر ادبی هستند، ناشران با چاپ و نشر آثار در مقام توزیعکنندگان قرار دارند و مصرفکنندگان همان خوانندگان هستند. این نوع جامعهشناسی در دستهی «جامعهشناسی پدیدهی ادبی» قرار میگیرد و از آن با عنوان جامعهشناسی تولید و نشر آثار ادبی یاد میشود.
از جملهی انواع دیگر، جامعهشناسی پدیده ادبی که در این دسته، قرار میگیرند «جامعهشناسی خواندن» است. این حوزهی مطالعاتی به مواردی چون: نوع آثار ادبی عرضه شده در دوران معین، صور گوناگون دریافت و رمزخوانی آثار ادبی توسط خوانندگان و مدت زمان قابلیت بازخوانی و تعبیر هر یک از آثار عرضه شده میپردازد. (فاضلی و کریمپور:۱۳۸۹) جامعهشناسی خواندن، شامل این موارد است: جامعهشناسی عرضهی خواندن، جامعهشناسی گزینش خواندن، جامعهشناسی زیباییشناختی خواندن. (پوینده، ۷۸:۱۳۹۰)
گروه دیگر، به بررسی برخی از جنبههای جزئی متون ادبی در مقام نشانهها و فرانمودهای آگاهی جمعی و دگرگونیهای آن میپردازند. اینان بررسی تاریخ زندگی نویسنده، محیط زندگی او و اظهارنظرهایش را مد نظر قرار میدهند و بر اساس این دادههای جنبی، نظریهپردازی میکنند. (گلدمن، ۶۴:۱۳۷۱)
«نقد جامعهشناختی ادبیات» به بررسی ساختار و محتوای اثر ادبی و ارتباط آن با ساختار و تحولات جامعهای که اثر، مولود آن است میپردازد و آنچه که در نقد جامعهشناختی ادبیات بیشتر از همه از اهمیت برخوردار است، انعکاس تصویر جامعه در جهان تخیلی و هنری اثر ادبی و شکلهای مختلف آن است. (عسگری حسنکلو، ۱۳۸۶)
ادامه دارد…
نظرات: بدون پاسخ