رالف والدو امرسون در مقالهی معروف و تحول آفرین «دانشمند آمریکایی» (۱۸۳۷) نوشت: «هر زمانهای باید کتابهای خودش را بنویسد؛ یا بهتر است بگوییم هر نسل برای نسل بعدیاش بنویسد.» کتابهای دورهی پیشین از پس این کار برنمیآیند. آرزوی «از نو ساختن» (اصطلاح معروف ازرا پوند) اهمیت اساسی در نقش داستان کوتاه در ادبیات آمریکای پس از ۱۸۲۰ دارد. در سال ۱۸۱۴، واشینگتن ایروینگ، پس از موفقیت کتابِ طرح، در نامهای نوشت:
طرح و داستان کوتاه را به فرمهای طولانیتر ترجیح میدهم، چرا که تصمیم گرفتهام به سبک خودم بنویسم؛ نه اینکه دنبالهروی سبک یا روش نویسندهای دیگر باشم؛ نوشتن به این روش مستلزمِ فعالیت و پویایی مداوم فکر و دقت در اجرا است. چیزی فراتر از آنچه جهان میپندارد…
در نیمهی اول قرن، شرایط نوشتن و نشر برای قطعههای کوتاه مناسبتر بود. قوانین کپیرایت بینالمللی به ناشرها اجازهی سرقت ادبی میداد. آنها آثار انگلیسی را با قیمت ارزانتر چاپ میکردند و رمان های آمریکایی به حاشیه رانده میشدند. این نابرابری تا سال ۱۸۹۱ ادامه داشت. در نتیجه، نویسندهای مانند ادگار آلن پو که رویای ایجاد سنت مستقل آمریکایی را در سر میپروراند به مجلهها روی آورد؛ مجلههایی که امکان انتشار آثار را فراهم میکردند و آنها را در اختیار عموم مردم قرار میدادند. پو هنگام رکود اقتصادی سال ۱۸۳۷ به این باور رسید که «مجله، بیشتر از کتاب، گویای فرهنگ آمریکاییست»، و به یک اسپانسر آیندهنگر نوشت: «من متوجه شدهام که روح جمعی پرشور و شلوغ این زمانه، به ادبیات مجلهای گرایش دارد- فرمی کوتاه، موجز، به موقع و در دسترس، در مقابل فرمهای قدیمی حراف، محتاط و غیر قابل دسترس.»
پو نقش مجلهها را در کار خود و آیندهی ادبیات آمریکا اساسی میدانست. نقشی که بر کوتاهی قطعههای ادبی نظیر ترانهها، مقالهها و داستانهای کوتاه تاکید میکرد. پو در استدلال زیباییشناسی داستان کوتاه نقش بسیار مهمی داشت. همانطور که اندرو لوی میگوید: «برای پو، مجلهها غایت ایدهآلگرایی بودند، نه یک وسیله؛ موفقیت یک مجله به تنهایی یک انقلاب یا نقطه اوج بود.»
نگاه دیگری هم به سازگاری داستان کوتاه با شرایط فرهنگی آمریکا در آن زمان وجود دارد؛ نگاهی قابل اندازهگیری و به مراتب زمینیتر از نگاه استعلایی پو. این نگاه را میتوان در پیشبینیهای درست و قابلتوجه کتاب دموکراسی در آمریکا، اثر الکسیس دو توکویل، تاریخدان و منتقد فرانسوی معاصر، یافت. دو توکویل به پاسخ این سوال میپردازد: در این شرایط که «طبقهها آمیخته و سردرگماند» و «دانش مانند قدرت بی نهایتبار تقسیم و پراکنده میشود»، چه نوع ادبیاتی را میتوان از دموکراسی نوین انتظار داشت؟ بیشتر کتابخوانها، به دنبال تجارت یا سیاست می روند. برخی هم نصیحت «حرفه ای را برگزینید که ساعتهایی کوتاه و سرقت رفته برای لذت ذهنتان به جای گذارد» را گوش میکنند. او ادامه می دهد:
آنها میخواهند با صرف کمترین زمان، فایدهی بسیار ببرند. به کتابهایی علاقهمندند که در دسترسند؛ میتوان آنها را به آسانی و به سرعت خواند؛ کتابهایی که برای درک آنها نیازی به تحقیق نیست. . . از همه مهمتر، چیزهای غیر منتظره و جدید را دوست دارند. . . [چیزهایی زنده، عجیب و غریب، الهامات ناگهانی، حقیقتهای درخشان یا اشتباهاتی که تحریکشان کند و تقریباً با خشونت به وسط موضوع پرتاب کند. . . هوش بر خرد، تخیل بر عمق و آثار کوتاه بر کتابهای طولانی بلند خواهند شد.
با وجود تساهل اروپایی در ظاهر، پیشبینی دو توکویل در مورد نقاط قوت ادبیات (و البته نقاط ضعف بالقوهی آن) در یک دموکراسی جدید قابل توجه است. او با دقت بی نظیر کیفیت ادبیات تجاری محبوب را (که به نظر میرسد به سمت فیلم و تلویزیون گرایش دارد) پیشبینی میکند. البته که تجزیهوتحلیل او مبنی بر اینکه در ادبیات «کیفیتهای فرمی نادیده گرفته میشود» با تئوری جاهطلبانهی پو دربارهی فرم در مقالهی مروریاش درمورد هاثورن یا « فلسفهی ترکیب» برابری نمیکند؛ تئوریای که توکویل تا ۱۸۴۳ از آن بیخبر بود. با این حال پاراگرافی که از او نقل قول کردم به تمامی داستان کوتاه پو را پیشبینی میکند.
با پیشرفت داستان کوتاه آمریکایی در قرن نوزدهم و بعد از آن، ایدهی «دموکراسی» فرم اهمیت بیشتری یافت. هر چند در ابتدا، به دلیل انتشار در مجلهها (که هنوز پابرجاست؛ هم در نشریات الکترونیکی و هم در مجلههای چاپی محبوب روز) فرمی برای سرگرمی خوانندگان به شمار میرفت، بعدتر با مفهوم «انسان معمولی» پیوند خورد و رسمیت یافت. علاوه بر آن، به خاطر کوتاهی مدت زمان خواندنش، چیزی حدود دیدن برنامهی تلویزیونی یکساعته یا فیلمی دوساعته، از اواسط قرن بیستم به یکی از ستونهای فرهنگی تبدیل شد.
فرانک اوکانر در مطالعهی دقیقش روی داستانِ کوتاهِ «صدای تنها»، داستان کوتاه را فرمی ایدهآل برای برای نمایش زندگی انسانی منزوی، «مرد کوچک» و «جمعیت غرقشده» یافت؛ هرچند این تعریف محدودیتهایی دارد، اما به ما نشان میدهد که داستان کوتاه، صحنههایی از زندگی مرد یا زنی معمولی را به تصویر میکشد؛ بخشها و بحرانهایی عادی از زندگیهایی معمولی. بخشهایی که بهندرت، در رمان مطرح میشوند. امرسون تاکید بر دموکراسی را «اهمیت تازهای که به انسان داده شد» تلقی کرد. این تاکید در آمریکای قرن نوزده منجر به رشد داستان کوتاه شد.
سبکی و پویایی داستان کوتاه، بیش از هر چیز، آن را با میل به پیشرفت سریع فرهنگ روستایی و شهری همسو کرد؛ فرهنگی با سنتهای متنوع و جمعیتی متشکل از نژادهای متفاوت. بعد از جنگ داخلی، داستان کوتاه با ادبیات محلی (که داستان هارت، «شانس اردو رفتن»، اولین مثال آن است) در آمیخت. ادبیاتی که بر تنوع آداب و رسوم مردم مناطق مختلف آمریکا، نظیر ساکنانِ جدیدِ غرب، جنوب غربی و جنوب، تاکید میکرد. نویسندهها عمدتا داستان کوتاه را به عنوان فرمی برای معرفی مناطق جدید به خوانندههای ساکن ساحل شرقی انتخاب میکردند: به تصویر کشیدن چشماندازی خلاصه و زنده از مکانهایی جدید در روایتی کوتاه؛ روایتی که تخیل را برای تجربهی صحنهها و زندگیهای تازه بیدار میکرد؛ بدون اینکه رمانی بلند را پیش روی او قرار دهد. حتی امروز، که از تنوع گروههای مختلف در جامعهای واحد آگاهیم، داستان کوتاه برای نقش پیشرو در داستانی کردن زندگی بومیهای آمریکا، آفریقاییها، یهودیها، اسپانیاییها، آسیاییها و قومهای دیگر جامعهی آمریکا، مهم است: انتشار ایدهی تنوع فرهنگی، ایجاد رابطه بین گروههای مختلف و واردکردن آنها به مفهوم چالشبرانگیز «جریان اصلی ادبی».
هنری جیمز زمانی نوشت، رمان به جامعهای با سنتهای تثبیتشده احتیاج دارد: «تمدنی کهن لازم است تا رمان نویس شروع به حرکت کند». در مقابل، میتوان گفت بسیار محتمل است که تمدنهای جدید به داستان کوتاه روی بیاورند. چراکه این فرم به نویسنده امکان میدهد به سرعت تمرکزش را روی موضوعها، امکانها و ساختارهای مختلف تغییر دهد. جیمز در جایی دیگر داستان کوتاه را، به طور ضمنی، به عکاسی تشبیه کرد که به سرعت و چابکی در جامعه حرکت میکند و از صحنهها عکس میگیرد. او به رابرت لویی استیونسن (نویسنده و منتقد داستان کوتاه) نوشت: «میخواهم بسیاری از تصویرهای دورانم را ثبت کنم تا قاب دایرهای کوچکم را ورای تمام نقطههای واگرای ممکن جاودان کنم.»
پویایی و گشودگی دموکراتیک برای تجربه، احتمالاً مهمترین ویژگی داستان کوتاه آمریکاییست. ژانری که با صداهای متضاد صحبت میکند ـ صدایی نزدیک به راوی که در تارهای داستان کوتاه آمریکایی تنیده شده است ـ و از عهدهی موضوعهای گسترده با تاثیر متفاوت برمیآید. هیچ رویکردی به آن نباید به یکی از نوعها (داستانهای رومانتیک، داستانهای رئال، حکایتها، طرحهای اولیه یا تمثیلها) محدود شود، ولی باید همه آنها را مورد توجه قرار دهد. در جوامعی با رشد سریع، ژانر به عنوان یک کل و نویسنده به عنوان یک جزء میتوانند از داستان کوتاه بهره ببرند؛ میتوانند از سرعت آن برای حرکت و ثبت سریع استفاده کنند یا آن را برای ساختن یک ساختمان دقیق هنرمندانه به کار گیرند. توصیهی ریموند کارور به خودش، در روزهای دشوار مسیر نویسنده شدن، با او ماند و میتواند شعاری برای نویسندگان داستان کوتاه آمریکایی باشد: «وارد شو و خارج شو. لفتش نده. ادامه بده.»
در عکس: ادگار آلن پو
بسیار دقیق و مفید. لذت بردم. ممنون