site logo
  • {ناداستان}
    • درباره‌ی ناداستان خلاق
    • انواع ناداستان خلاق
    • ناداستان خلاق در جهان
    • ناداستان خلاق در ایران
    • مرور کتاب‌های ناداستان
    • درباره جستار
    • جستارنویس‌ها
  • {داستان}
    • درباره‌ی داستان
    • گفتگو ، میزگرد و گزارش
    • داستان ایران
    • داستان جهان
    • مرورنویسی- داستان
    • آرشیو خوانی
  • {پوشه‌ها}
    • داستان شهری
    • زنان داستان‌نویس ایران
    • خاستگاه داستان کوتاه
    • جامعه‌شناسی ادبیات داستانی
    • ادبیات‌ درمانی
  • {رادیو جستار}
  • {خبر}
  • {درباره ما}
خانه > {داستان} > مرورنویسی- داستان > مروری بر «فضیلت‌های ناچیز»؛ ناتالیا گینزبورگ
ناتالیا گینزبورگ

مروری بر «فضیلت‌های ناچیز»؛ ناتالیا گینزبورگ

۲۸ اسفند ۱۳۹۸  |  سارا دربندی
و من شبدر چهارپری را می‌بویم که روی گور مفاهیم کهنه روییده است

مجموعه جستار «فضیلت‌های ناچیز» نوشته‌ی «ناتالیا گینزبورگ» مجموعه‌ای از یازده جستار شخصی است که در سال‌های ۱۹۴۴ تا ۱۹۶۰ منتشر شده‌اند. انتشارات «فکر روز» اولین چاپ این کتاب را با ترجمه‌ی محسن ابراهیم در سال ۱۳۷۶ منتشر کرد. امروز، چاپ‌های بعدی این کتاب در ۱۲۰ صفحه  توسط انتشارات «هرمس» منتشر می‌شود. این جستار‌ها با عنوان‌های «زمستان در ابروتزو»، «کفش‌های پاره»، «تصویر یک دوست»، «درود و دریغ برای انگلستان»، «خانه‌ی ولپه»، «او و من»، «حرفه‌ی من»، «سکوت»، «روابط انسانی» و «فضیلت‌های ناچیز» تصویرهایی هستند از مواجهه‌ی صادقانه‌ی گینزبورگ با جهان تا جایی که ناتالیا خود درباره‌ی خود نوشته است: «من نتوانسته‌ام از چیزی شناختی به دست بیاورم. حتی از محبوبترین چیزهای زندگی‌ام. این چیزها در من همچون تصاویری پراکنده باقی مانده‌اند و زندگی‌ام را از خاطرات و از هیجان، قوت بخشیده‌اند. بی‌آنکه خلأ و خلوت شناخت من را پُر کنند.» همین عدم قطعیت و انعطاف، همراه با تکنیک‌های ادبی به کار گرفته شده در جستارها به مجموعه کیفیتی داستانی داده است؛ تا جایی که خواننده‌ی ناآشنا به مرزهای روایت می‌تواند از بعضی جستارهای این مجموعه قرائتی داستانی داشته باشد. 

«زمستان در ابروتزو» گریزی‌ست به دوران تبعید. روزهایی که ناتالیا، کلوئه و بچه‌هایشان به روستایی سرد و دورافتاده تبعید شده بودند و فکر می‌کردند رهایی و روزهای خوش در انتظارشان است. بازی عجیب ذهن که همواره باری مثبت به فردا می‌دهد اما زمان و زندگی نشانمان می‌دهد فردا گاهی با از دست دادن رویاها، با مرگ همسرمان در زندان، همراه است.

در «کفش‌های پاره» از زندگی موقتی و کوتاهش با معشوقی می‌گوید که می‌داند به زودی ترکش خواهد کرد؛ بچه‌هایش که حالا پیش مادرش زندگی می‌کنند منتظرش هستند. کفش‌های پاره‌ی او و معشوقش نماد وقفه‌ای کوتاه و ولنگار است بین زندگی‌هایشان. زندگی‌ای که احتمالا برای ناتالیا با کفش‌هایی نو و برای معشوقش با پاهای برهنه پیش خواهد رفت.

«تصویر یک دوست» درباره‌ی به‌هم‌آمیختگی «زاره پاوزه»، دوست نویسنده‌ی ناتالیا و زادگاهش است. شهری که به طرز غریبی با اشعار و خاطره‌های زاره پیوند خورده است. دوستی که حالا مرده و زمانی آن شهر را بسیار دوست ‌می‌داشته.

در «درود و دریغ برای انگلستان» از زندگی در لندن با تمام خوبی‌ها و بدی‌هایش حرف می‌زند. از زیبایی و دلگیری توأمان انگلستان.

«خانه ی ولپه» جستاری‌ست درباره‌ی ساختمانی ناشناخته با این اسم که پلی می‌شود برای صحبت درباره‌ی رستوران‌ها و کافه‌ها در انگلستان.

در«او و من» ناتالیا با حرکت از زمان حال درباره‌ی تفاوت‌های بی‌شمار و شباهت‌های اندک خودش و همسرش صحبت کرده است. در انتهای جستار ما به ابتداری رابطه‌ی این دو می‌رسیم؛ به جوان‌هایی که بسیار محتمل بود همان‌طور که با هم ماندند از هم جدا بشوند.

«فرزند انسان» درباره‌ی تجربه‌ی جنگ و فاشیسم است. تجربه‌ای که شکافی پرنشدنی بین نسل آن‌ها و والدینشان به وجود آورده است. ناتالیا در این جستار تلاش می‌کند ما را متقاعد به ساختن مفاهیمی نو روی ویرانه‌های گذشته کند؛ تلاشی که سرنوشت محتوم هر انسان است برای دوام آوردن.

در «حرفه‌ی من» از نویسنده بودن و ملالت‌هایش می‌گوید. از وقفه‌های طولانی و رنج مداومی که برای نوشتن برده است. از این‌که نوشتن از ما، تجربه‌ها و ثانیه‌های زیستمان، تغذیه می‌کند و در درونمان رشد می‌کند.

«سکوت» همان‌طور که از اسمش پیداست جستاری‌ست در واکاوی و ریشه‌یابی سکوت و قرابتی که با مرگ دارد. سکوتی که در طول زمان در ما متراکم می‌شود و از احساس گناه، اعتراض و خشممان به آموزه‌ها و کلمه‌های بیهوده می‌آید.

«روابط انسانی» سعی می‌کند مروری داشته باشد بر گستره‌ی حسی انسان. روابطی که می‌سازد و تعلقات عاطفی‌ای که تجربه می‌کند. تغییر آدمیزاد در طول زمان را نشانمان می‌دهد و اینکه تبدیل به آدم‌هایی می‌شویم که پیشتر درکشان نمی‌کردیم و حالا نوعی احساس شفقت نسبت به آن‌ها و خودمان در ما پیدا شده است.

و در «فضیلت‌های ناچیز» درباره‌ی آنچه فکر می‌کند باید به بچه‌ها آموزش بدهیم صحبت می‌کند. اینکه باید جای راه‌های محتاط بودن که از انگیزه‌های دفاعی پدید می‌آیند، جسارت و بخشندگی را که از عشق به زندگی سرچشمه می‌گیرد یادشان بدهیم.

اما رشته‌ی ناپیدایی که جستارهای کتاب را به هم مربوط می‌کند چیست؟ برای من مجموعه‌ی «فضیلت‌های ناچیز» بازتاب‌دهنده‌ی جهان‌بینی نویسنده‌ای است که از چشم در چشم شدن با حقیقت سر باز نزده. فقدان را با وقاری ستایش‌برانگیز پذیرفته است و گویی در همه‌ی این جستارها به نوعی دنبال پر کردن خلاءیست که در آن دست و پا می‌زند. خلاءیی که گذشته‌ پرش نمی‌کند. مثلا در قسمتی از جستار «فرزند انسان» که درباره‌ی پشت سر گذاشتن تجربه‌ی جنگ و فاشیسم است، می‌خوانیم: «شاید دوباره چراغی روی میز داشته باشیم و گلدانی گل و عکس‌های عزیزمان را. اما دیگر این چیزها را باور نداریم. چون یک‌بار مجبور شدیم ناگهان ترکشان کنیم یا بیهوده بین آوارها دنبالشان بگردیم.» بیایید همین دغدغه را در جستاری کاملا متفاوت از فضای جنگ  با نام «روابط انسانی» دنبال کنیم: «خانه دیگر برای ما آن چیزی که قبلا بوده است نیست. دیگر آن نقطه‌ای نیست که از آن جا تمامی باقی جهان را نگاه می‌کردیم. مکانی است که از سر اتفاق در آنجا غذا می‌خوریم و سکونت داریم. با عجله غذا می‌خوریم؛ در حالیکه یک گوشمان را می‌سپاریم به حرف‌های بزرگ‌ترها. حرف‌هایی که برایمان قابل درک است اما به نظرمان بیهوده می‌آید.»

یا در جستار «سکوت» ببینیمش که دغدغه‌ی اصلیش غلبه بر سکوت و مرگ است: «آن کلمات سنگین کهنه که به کار والدینمان می‌آمدند، سکه‌هایی غیر رایجند و هیچ‌کس قبولشان ندارد. و کلمه‌های نو را هم متوجه شدیم که ارزشی ندارند. چیزی با آن‌ها نمی‌شود خرید. به درد برقراری ارتباط نمی‌خورند. سست، سرد و بی‌حاصلند. به دردمان برای نوشتن کتاب، برای وابسته نگه داشتن شخص عزیزی به خودمان و نجات یک دوست نمی‌خورند.».

جمله‌ی آخر پاراگراف بالا احتمالا به خودکشی «زاره پاوزه» اشاره می‌کند. دوست نویسنده‌ی گینزبورگ  که در جستار « تصویر یک دوست» درباره‌اش نوشته بود: «او می‌گفت که ما دوستانش، دیگر برای او هیج رمز و رازی نداریم و بسیار دلتنگش می‌کنیم و ما شرمسار از دلتنگ کردنش، نمی‌توانستیم به او بگوییم که خوب می‌دانیم اشتباهش کجاست: در عشق نورزیدن به جریان هستی که یکنواخت پیش می‌رود و هیچ رمز و رازی ندارد.»

بله لحن حزن‌آور گینزبورگ که در تمام جستارهایش حضوری ملموس دارد انگار از همین جنگ برای زیستن می‌آید. تقلا برای برپایی دوباره‌ی بنایی روی ویرانه‌‌ی چیزهایی که پیش‌تر ساخته بودیم. جنگی که «زاره پاوزه» به آن تن نداد یا شاید در آن شکست خورد. آدرنو نوشته است: «پس از آشویتس، شعر گفتن ممکن نیست.». بدا به حال ما که در روزگار پس از آشویتس متولد شده‌ایم و زندگی می‌کنیم. «فضیلت‌های ناچیز» تلاش یکی از ماست برای ادامه دادن. یک از ما که زنده‌ایم اما دیگر فضیلت‌های بزرگ را باور نداریم.

 

مطالب دیگری درباره همین نویسنده:

مروری بر «چنین گذشت بر من»؛ ناتالیا گینزبورگ

 

انتشارات هرمس جستار ریویو سارا دربندی محسن ابراهیم ناتالیا گینزبورگ
نوشته قبلی: دومین قسمت: «فرزند انسان»
نوشته بعدی: خلوت من: جایی که دو قطبی‌ها به هم می‌رسند

نظرات: بدون پاسخ

پیوستن به: نظر خود را بگذارید لغو پاسخ

(به اشتراک گذاشته نخواهد شد)

تبلیغات

  • big_size-1.jpg
  • big_size.jpg

{آخرین اخبار}

  • «رها و ناهشیار می‌نویسم»؛ کتابی درباره‌ی هنر جستارنویسی
  • سمینار بابک احمدی با موضوع سویه‌های جستار
  • جستارخوانی در خوانش با حضور محسن آزرم
  • جزئیات روایت در فیلم مستند از زبان پیروز کلانتری

خبرنامه

برای دریافت آخرین اخبار با ثبت آدرس ایمیل خود در خبرنامه ما عضو شوید

© کلیه حقوق مادی و معنوی مطالب این سایت نزد موسسه فرهنگی هنری خوانش ادب و هنر محفوظ بوده و استفاده از بخش یا تمامی مطالب این وب سایت بدون کسب اجازه کتبی ممنوع و دارای پیگرد قانونی است.

اطلاعات تماس

آدرس: خ بهار شمالی، کوچه بهشت، پلاک 11
تلفن : 5424 8849 021
تلگرام : 8501 123 0903
ایمیل : info@khaneshmagazine.com

logo-samandehi
KhaneshMagazine © 2019 | Design: Studioheh.com | Web Development: Farhad Mantegh