نویسنده: زیدی اسمیت
مترجم: معین فرخی و احسان لطفی
منبع: کتاب «ماجرا فقط این نبود»؛ نشر اطراف
• با صدای مسعود بُربُر
• به همراه بخشهایی از سخنرانی بابک احمدی دربارهی جستار و مقالهنویسی
موزیک متن: قطعههایی از Norah Jones با عنوان Sunrise، Seven Years، Carry on و قطعهای از اجرای زندهی زیدی اسمیت
موزیک انتهایی: «یلدا» با ملودی، شعر و صدای شمس لنگرودی
گرافیک: سعید حدادی
زمان: ۱:۰۲ دقیقه
این پادکست در تمام اپهای پادگیر و از جمله در ساوند کلاود در دسترس است.
*
اینبار جستار «بازخوانی بارت و نابوکوف»، نوشتهی زیدی اسمیت را از کتاب «ماجرا فقط این نبود»، با صدای مسعود بربر میشنویم. این کتاب را معین فرخی و احسان لطفی ترجمه کردهاند و نشر اطراف در هفتمین مجموعه از سری جستارهای رواییاش به چاپ رسانده است.
در قسمت دوم از پادکست هم به مقدمهی بابک احمدی بر کتاب «دفترچهی خاطرات و فراموشی» محمد قاید و نظرهای او دربارهی تفاوت جستار و مقاله میپردازیم.
*
زیدی اسمیت، داستاننویس و جستارنویس بریتانیایی-جاماییکاییست که بیشتر شهرتش بهخاطر رمان دندانهای سفید است که در ۲۵ سالگی نوشته. او در جستارهایش نه در مقام نویسندهای جاافتاده، که در مقام نویسندهی مشتاق یادگیری، یک مادر درگیرِ ادبیات و یک دورگه از طبقهی متوسط، بلندبلند فکر میکند تا تأملاتش به گفتوگویی منتهی شود و راههای تازهتری برایش باز کنند. اسمیت به آزادیِ تفکر و لزومِ در خود نماندن معتقد است، و اینکه بیثباتی در نظر، نشانهی باور داشتن است به اینکه شاید ماجرا فقط این نباشد، که شاید حقیقت در سویهی دیگری از زندگی باشد.
خود اسمیت در مقدمهی کتاب Feel Free، که مجموعهای از جستارهای اوست، مینویسد: «داشتم با دوستان قدیمیام در رم شام میخوردم که یکی از آنها رو کرد به من و گفت: «البته نوشتههای تو تا حالا سایکودرامایی پانزدهساله بوده است.» همه خندیدند ـ خودم هم- اما کمی دلخور شدم و چند هفته با فکر کردن به چنین اظهار نظری خودخوری کردم… واقعیت این است که من سالهاست دارم با صدای بلند فکر میکنم و اغلب به ذهنم خطور میکند که آیا با این کار یا اصلا با کارهای دیگر خودم را مضحکه کردهام؟ فکر میکنم این دلواپسی از اینجا میآید که میدانم برای نوشتن دربارهی چیزهایی که تا به حال نوشتهام، صلاحیت واقعی ندارم. من نه فیلسوفم، نه جامعهشناس، نه استاد واقعی ادبیات یا فیلم، نه دانشمند سیاسیام، نه منتقد حرفهای موسیقی، نه روزنامهنگار آموزشدیده. در یک دپارتمان کارشناسی ارشد هنرهای زیبا مشغول به کارم، اما خودم کارشناس ارشد هنرهای زیبا نیستم، و مدرک دکتری هم ندارم. مدارک من برای استدلال کردن دربارهی چیزهای مختلف -مثل همینی که الان دارم میگویم- تقریبا همیشه شخصی و خصوصی است. (معمولم روشم این است که به خواننده می گویم) چنین احساسی دارم، تو هم داری؟ یا این فکر دست از سرم برنمیدارد، تو هم همینطوری؟ جستارهایی که دربارهی تجربهی حسی آدم است، ماهیتن قائم به استدلال مشخصی نیستند. همهی چیزی که دارند، آزادیشان است. به همین منوال، خواننده هم به طور غیرمعمولی آزاد است. چون من مطلقن نه چیزی بیشتر از او دارم (که به او عرضه کنم)، نه اعتباری. او میتواند هرجا دلش خواست احساسات من را رد کند، میتواند بگوید: «نه، من هیچوقت چنین چیزی را احساس نکردم.» یا «این فکر هرگز به ذهنم خطور نکرده است.» برای من، نوشتن محل تلاقی سه عنصر متزلزل و متغیر است: زبان، جهان، خود. اولی هرگز بهطور تمام و کمال در اختیارم نیست، دومی را فقط میتوانم با احساسات ناقصم بشناسم، و سومی واکنشی منعطف و بداهه به دوتای قبلیست. اگر نوشتههای من سایکودراماست، فکر نمیکنم به این دلیل باشد که احساسات بسیار زیادی دارم؛ به این دلیل است که توازن درست و وزنی که باید به هر یک از این سه عنصر داده شود، هرگز برایم بدیهی نیست. این «خود» است که من سعی میکنم دربارهی آن و خطاب به آن بنویسم، «خود»ی که مرزهایش قطعی نیست، که زبانش هیچوقت سلیس نیست، و دنیایش هیچرقمه «وضوح» ندارد. امیدوارم نوشتههایم را خوانندهای بخواند که مثل مولف، اغلب شگفتزده میشود که واقعا چقدر آزاد است، کسی که بیچون و چرا میپذیرد که عمل خواندن، شامل تمام اختیارها و اجبارهاییست که نوشتن با آن سر و کار دارد.»
در یکی از ریویوهای نیویورکتایمز هم دربارهی این مجموعه نوشته شده: «مشاهدهی تفکرات اسمیت روی صفحهی کاغذ بهطرز بینظیری لذتبخش است، خصوصا به این دلیل که اصلا نمیدانیم به چه سمت و سویی میرود. او گاهی آدم را یاد بداههنوازی نوازندهها میاندازد، یا یکی از آن آشپزهای حسادتبرانگیزی که همینطور تصادفی پنج مادهی غذایی را از گوشه و کنار آشپزخانه برمیدارند و یکجور غذا سر هم میکنند. جستارهای رها و پرسهگرد او ضبط و ربط درونی دارند، چون در حساسیتهای او ریشه کردهاند…» و در جای دیگری نوشته شده: «آنچه این مجموعه را به هم پیوند میدهد، صدای اسمیت است: صدای صریح، تند و تیز، و خودطعنهزننده. عمیق شدن در هر یک از این جستارها (به هر روش و ترتیبی) مثل قرار پیادهروی گذاشتن با یک دوست پرشور و هیجان، کنجکاو و بهطور مطبوعی حراف است.»
- این قسمت بدون همکاریهای سعید حدادی، مسعود بربر و نفیسه مرشدزاده، مدیر انتشارات اطراف، شکل نمیگرفت.
- این پادکست را میتوانید در تمام اپهای پادگیر و در کانال تلگرام رادیو جستار بشنوید.
- از طریق ایمیل radiojostaar@gmail.com با ما در ارتباط باشید.
- به صفحهی اینستاگرام یا کانال تلگرام @radiojostar سر بزنید.
- نظرتان را دربارهی هر قسمت در کامنتهای همین صفحه با ما به اشتراک بگذارید.
نظرات: بدون پاسخ