site logo
  • {ناداستان}
    • درباره‌ی ناداستان خلاق
    • انواع ناداستان خلاق
    • ناداستان خلاق در جهان
    • ناداستان خلاق در ایران
    • مرور کتاب‌های ناداستان
    • درباره جستار
    • جستارنویس‌ها
  • {داستان}
    • درباره‌ی داستان
    • گفتگو ، میزگرد و گزارش
    • داستان ایران
    • داستان جهان
    • مرورنویسی- داستان
    • آرشیو خوانی
  • {پوشه‌ها}
    • داستان شهری
    • زنان داستان‌نویس ایران
    • خاستگاه داستان کوتاه
    • جامعه‌شناسی ادبیات داستانی
    • ادبیات‌ درمانی
  • {رادیو جستار}
  • {خبر}
  • {درباره ما}
خانه > {داستان} > درباره‌ی داستان > جوانمرگی؛ چهل سال بعد
02

جوانمرگی؛ چهل سال بعد

۰۱ اردیبهشت ۱۳۹۹  |  کسرا شعبانی

در حاشیه‌ی سخنرانی هوشنگ گلشیری در شب‌های گوته

تمرکز این یادداشت بیش از هرچیز بر بخش ابتدائی سخنان گلشیری است. از این جهت که تصور می‌کنیم معیار سنجشی که گلشیری در این سخنرانی پیشنهاد می‌کند بعد از گذشت چهار دهه همچنان مهم، کارا و در  سنجش ارزش ادبی آثار منتشر شده راهگشا است و شاید چون گفته‌های بخش دوم (علل جوانمرگی) چنان آشکارند و همچنان ابطال‌ناپذیر که نیازی به شرح و بسط ندارند که تا قلم می‌نویسد و می‌شکنندش، باید زنهاری باشد به هر آنی که قلم به‌دست می‌گیرد.

ضرورت بازخوانی  مجموعه سخنرانی‌های ده شب و مشخصاً سخنرانی گلشیری از پسِ بیش از چهار دهه شاید این باشد که جوانمرگی همچون ممیزی همچنان بر فضای ادبیات امروز سنگینی می‌کند. نگاهی به اسامی نویسندگان خوش آتیه دهه هفتاد و چندتایی از نویسندگان تازه نفس دهه هشتاد و کارنامه نوشتنشان در سال-های بعد که این‌روزها باشد، تائیدی است بر این گمانه.

گلشیری سخنرانی خود را با افسانه‌ی نیما آغاز می‌کند. فسانه را، در کنار تهران مخوفِ کاظمی و یکی بود و یکی نبودِ جمال زاده به عنوان سرآغازان شعر، رمان و داستان نوین فارسی (همگی در حوالی هزار و سیصد) می‌توان سرچشمه‌های فصلِ تازه ادب در ایران دانست. شعر و داستان (داستان کوتاه، بلند و رمان به‌سیاق خودِ گلشیری و به اغماض، داستان در نظر گرفته می‌شوند) را می‌بایست به عنوان بیان ادبیِ تجربه زیستی روشنفکران و نویسندگان ایرانی به‌شمار آوریم. دوره‌ای پر فراز و نشیب در بستری از گسست‌های سیاسی و اجتماعی. از ملی-گرایی حامی‌پروانه پهلوی اول تا اشغال ایران بعد از جنگ دوم و آزادی‌های سیاسی متعاقب آن تا نهضت ملی‌کردن صنعت نفت و دوره‌ی افتان و خیزان سرکوبیِ بیست‌وپنج ساله‌ی پهلوی دوم تا دخالت دولت‌های خارجی و اصلاحات ارضی. هریک از این مضامین در کنار بی‌شمار مضمون دیگر به دوره‌ای شکل داد که حاصلش شاید درخشان‌ترین داستان‌های تاکنون بوده باشد.

ساحت تجربیات نو

تخیل و نوشتن از آنچه باید، و نشان دادن و دست گذاشتن بر آنچه هست به قصد نمایش کراهت و تباهی گذشته‌ی (گویی همیشه) حاضر و در حال پوسیدن و دست‌گذاشتن بر حفره‌های نادیده‌ی واقعیت، امکانی درون ادبیات برای نویسندگان فراهم کرد در بیان آنچه نخواستنی است و در مقابل تولید واقعیتی ادبی برای نیل به آنچه خواستنی تلقی می‌شد. شاید بی‌راه نباشد که بگوئیم نوشتن از نفرت تغذیه می‌کند و بداعت هر اثری در رابطه با نارضائی نویسنده قرار دارد. در فقدان یا کم‌رمق بودن سایر مدیوم‌های روایت، داستان و شعر بال به بال، بار روایت تجربیات فردی، جمعی و تاریخی انسان ایرانی را تا میانه‌های قرن حاضر بر دوش داشته‌اند. نوشتن و سرودنی که با تجربه شکل‌های جدیدی چون داستان کوتاه و رمان امکاناتی در کاربست و خلق زبان فارسی را فعال کردند که تا پیش از آن قابل تصور نبود.

نوشتن داستان‌ امکان گسترده‌ای در اختیار نسل جدید و جوان قرار ‌داد تا بتوانند از تجربیات و رویاهای خود بگویند و واقعیتی مخاصمه‌جو و مقاوم در برابر واقعیت بیرونی بسازند. اما این امکان و تجربه همیشه سوی دیگری نیز داشته. توانسته امکانی فراهم کند تا خوانندگان‌شان، کابوس‌ها، رویاها، فریادها و آرمان‌های خود را در این داستان‌ها بیابند و از خلالِ منشور داستان فارسی به خود، تاریخ، آرمان و رویاهایشان بنگرند.

اما هرچه بنگریم در این صد ساله علی‌رغم فراز و فرودها و دگرگونی‌های بنیادی، در بر همان پاشنه مالوف چرخیده است. شاید بدین طریق به‌راحتی بتوان فهمید که چگونه است که داستان در تمام این سال‌ها نقش روایت تجربیات متفاوت اما مشترک در بیان سرخوردگی و  را برعهده داشته است.

محمد بهارلو با اشاره به تجربه هدایت، هدف غایی نویسنده را یافتن تعادل و توافقی میان «زندگی» و «مرگ» می‌داند و معتقد است نوشتن سرنوشت محتوم نویسنده را برنمی‌گرداند، فقط آن را به تعویق می‌اندازد*. اگر مسئله جوانمرگی را از این دریچه بنگریم نوشتن در خود زیستن با مرگ است، درونی‌کردن تجربه مرگ است با تمام مشقات‌ش. اما چرا این درونی کردن مرگ در حد تجربیاتی صرفاً فردی و در قالب استثناء‌های فردی باقی می‌ماند؟

به‌صورتی دیگر مجید اخگر از عدم شکل‌گیری مخیله جمعی برای پروردن معانی جمعی و تاریخی در فرهنگ ایران می‌گوید و معتقد است به دلیل فقدان سنت رمان‌ و داستان‌نویسی خلق اثر ادبی همواره تلاشی جانفرسا و خردکننده بوده است که بعد از یک، دو اثر نویسنده (بسته به توان نویسنده) را مستهلک کرده و از دور خارج می‌کند.**

متون یاد شده به ترتیب سی‌ و چهل سال بعد از ایراد سخنرانی نگاشته شده‌اند و هرکدام را می‌توان نموداری از جریان عمومی اندیشه و با اغماض رویکرد تحلیلی نظریه ادبی دوره خود دانست. اما به سیاقی دیگر سخنان گلشیری را می‌توان پیشنهادِ شکلی از نقدنویسی به منزله راهی برای تزریق خلاقیت و محوریت بخشیدن به تولید ادبی به‌شمار آورد. اما هیچ‌کدامِ این رویکردها ناقض آنچه گلشیری در بخش پایانی سخنرانی برمی‌شمرد نیست. چه اینکه همچنان شاهدیم نویسندگان‌مان به همان شیوه‌ها که گفته شد جوانمرگ می‌شوند. نمی‌توانند قد بکشند و زود تمام می‌کنند.

از داستان به داستان

گلشیری با معیار کردن یک داستان و نه کل داستان‌های یک داستان‌نویس یا دوره‌ای خاص از نوشتنش، طی یک یا دو دهه (هرچه پیش‌تر رویم، طبیعتاً بازه‌ها کوتاه‌تر خواهد شد)، سایر داستان‌ها را با آن می‌سنجد. کیفیت این شکل بررسی ادبی (در برابر نقد ادبی) به دست دادن مخرج مشترکی از مضامین رایجِ هر دوره و همچنین فراهم آوردن امکانی منعطف برای بررسی داستان‌ها طی دوره‌ها و بازه‌های زمانی مختلف است. و حتی یک گام پیشتر، مقایسه کیفیات داستان‌های شاخص هر دوره با سایر ادوار به‌منظور تبیین شاخصی تاریخی‌ برای سنجش دوره‌های مختلف با هم.

شاید میراث خطابه‌ی گلشیری برای نقد ادبی و نویسندگان امروز، احیای این شکل خاص تلقی از تاریخ ادبیات برای تکان دادن وضعیت امروز باشد. ایجاد تحرکی مفهومی برای بنیاد گذاشتن سنتی خارج از حوزه نظریه ادبی که خود در انتهای دهه هفتاد و کل دهه هشتاد تبدیل به پیش شرط تولید اثر ادبی شده بود. دورانی که ادبیات داستانی جنبه تجربه‌گرایانه‌اش را از دست می‌داد و بیشتر به بازنمایی شناخته‌ها و صورت‌بندی تجربیات خوانندگانش تمایل نشان می‌داد. این فرمول به ظاهر ساده، اما کارآمد، از دل ناتوانی نظریه ادبی در برساختن سنت ادبی معطوف به نظریه و تولید ادبی طی دهه هشتاد اهمیت می‌یابد.

دو قلمرو اثرگذار و پیش‌تر موجودِ مرجعیت نشریات ادبی و نقد ادبی مولدی که هنوز مانده بود تا تماماً زیر سیطره نظریه له شود، به فضایی شکل داده بود برای تلقی آرمان‌شهری از داستان و نوشتن که نیروی محرکه‌ی هر نوع تفکر انتقادی و تحول‌خواه را ممکن می‌کرد. هر دوی این قلمروها در پیوندی ناگسستنی از هم و در ذیل آرمان‌خواهی‌ای بود که در فضا موج می‌زد و  به بالیدن داستان و نقد ادبی کمک می‌رساند.

اما امروز با اقیانوسی از داستان‌های رنگارنگ، شیک، تر و تمیز، صیقل‌خورده و باحال سروکار داریم به عمق نهایتاً یک سانتیمتر. اعتراض و شکایت از فضای بی‌رمق، پُرحاشیه اما کم‌مایه و تا حدی مبهم داستان فارسی شاید تنها چیزی باشد که اهالی، دست‌اندرکاران و خوانندگانش در آن متفق‌القول‌اند. پس چاره‌ای نداریم جز اندیشیدن به وضعیت اکنون در سایه گذشته و فراخوانی نداهایی همچون ندایِ گلشیری.

*نظریه‌ی «جوان‌مرگی» و مرگ‌آگاهیِ نویسنده، محمد بهارلو، مجله‌ی شهروند امروز، شماره‌ی ۵۱

**مخیله‌ی اجتماعی و مسئله‌ی معانی جمعی، مجید اخگر، مجله‌ی حرفه‌هنرمند، شماره‌ی ۵۹

جوان مرگی در نثر معاصر فارسی جوانمرگی در نثر معاصر فارسی شبهای گوته هوشنگ گلشیری کسرا شعبانی
نوشته قبلی: درباره‌ی «بر مزار صادق هدایت»؛ یوسف اسحاق‌پور
نوشته بعدی: پنجمین قسمت: «وقتی روح ساعدی از مرگ مرخصی می‌گیرد»

نظرات: بدون پاسخ

پیوستن به: نظر خود را بگذارید لغو پاسخ

(به اشتراک گذاشته نخواهد شد)

تبلیغات

  • big_size-1.jpg
  • big_size.jpg

{آخرین اخبار}

  • «رها و ناهشیار می‌نویسم»؛ کتابی درباره‌ی هنر جستارنویسی
  • سمینار بابک احمدی با موضوع سویه‌های جستار
  • جستارخوانی در خوانش با حضور محسن آزرم
  • جزئیات روایت در فیلم مستند از زبان پیروز کلانتری

خبرنامه

برای دریافت آخرین اخبار با ثبت آدرس ایمیل خود در خبرنامه ما عضو شوید

© کلیه حقوق مادی و معنوی مطالب این سایت نزد موسسه فرهنگی هنری خوانش ادب و هنر محفوظ بوده و استفاده از بخش یا تمامی مطالب این وب سایت بدون کسب اجازه کتبی ممنوع و دارای پیگرد قانونی است.

اطلاعات تماس

آدرس: خ بهار شمالی، کوچه بهشت، پلاک 11
تلفن : 5424 8849 021
تلگرام : 8501 123 0903
ایمیل : info@khaneshmagazine.com

logo-samandehi
KhaneshMagazine © 2019 | Design: Studioheh.com | Web Development: Farhad Mantegh