site logo
  • {ناداستان}
    • درباره‌ی ناداستان خلاق
    • انواع ناداستان خلاق
    • ناداستان خلاق در جهان
    • ناداستان خلاق در ایران
    • مرور کتاب‌های ناداستان
    • درباره جستار
    • جستارنویس‌ها
  • {داستان}
    • درباره‌ی داستان
    • گفتگو ، میزگرد و گزارش
    • داستان ایران
    • داستان جهان
    • مرورنویسی- داستان
    • آرشیو خوانی
  • {پوشه‌ها}
    • داستان شهری
    • زنان داستان‌نویس ایران
    • خاستگاه داستان کوتاه
    • جامعه‌شناسی ادبیات داستانی
    • ادبیات‌ درمانی
  • {رادیو جستار}
  • {خبر}
  • {درباره ما}
خانه > {ناداستان} > ناداستان خلاق در ایران > احمد اخوت داییِ من نیست!
1478EAFA-38CF-468D-B62F-28BB3F3C5772

احمد اخوت داییِ من نیست!

۲۳ مرداد ۱۳۹۹  |  آرش اخوت

آرش اخوت

 

توضیح: مدتی پیش، وقتی یکی از دست‌اندرکارانِ برنامه‌ی «نکوداشتِ احمد اخوت» در موسسه‌ی فرهنگیِ رویش از من پرسید چیزی برای خواندن در این برنامه دارم؟ گفتم نه! گفتند «خاطره‌ای» ندارم آیا از مثلا چیزی اگر از او آموخته‌ام؟ گفتم نه! خاطره‌گفتن در چنین مراسمی را که خوش ندارم اصلن؛ به‌خصوص که با این کلیشه هم همیشه مشکل دارم که قرار باشد آدم به‌صرفِ نسبتِ فامیلی با نویسنده، در مراسمِ «نکوداشت» یا «بزرگ‌داشت»ِ او چیزی بگوید یا بخواند. بعد اما فکر کردم همین موضوعِ نسبتِ فامیلی با نویسنده، موضوعِ جالبی برای واکاوی‌ست. آن‌چه در ادامه می‌آید، نکاتی در واکاوی یا درواقع ورود به این موضوع است.

 

روزی مارکز در خیابان پیاده می‌رفت. شخصی خودش را به او رساند و با هیجان پرسید: «شما گارسیا مارکز هستید؟» پاسخِ مارکز بسیار مختصر و البته مفید بود که نکته بسیار دارد. او گفت: «بعضی وقت‌ها!» با این پاسخ، مارکز درواقع میانِ دو ساحتِ منِ نویسنده و منِ روزمره یا عادی، تمایزی قایل می‌شود. این تمایز یا این دوگانه‌ی منِ نویسنده و منِ روزمره البته مثل همه‌ی دوگانه‌ها، درعین‌حال که تصنعی‌ست، روشن‌گر هم است. تصنعی‌ست؛ زیرا منِ نویسنده و منِ روزمره، در واقعیت نه‌تنها از هم کاملا متمایز و منفک نیستند، بل‌که هریک دیگری را تکمیل می‌کند و توسعه می‌دهد. روشن‌گر است، زیرا برای نوشتن و خلق و نویسنده‌گی، نسبت به زندگیِ روزمره، سطحِ بالاتری قایل می‌شود؛ هرچند این سطحِ بالاتر، از لایه‌ی زندگیِ عادی، به‌وفور تغذیه می‌کند و متقابلن بر آن تاثیر می‌گذارد.

از آن کلمه‌ی «بعضی وقت‌ها» نکته‌ی دیگری را هم می‌توان مستفاد کرد؛ و آن این‌که نوشتن، یک کنشِ ویژه است که باید آدابِ آن را به‌جا آورد و به آن مبادرت ورزید تا اندیشه و خلق محقّق شود. به‌عبارت دیگر، نوشتن فقط مکتوب‌کردنِ اندیشه و روی کاغذآوردنِ ذهن‌ورزی‌ها و ذهنیات نیست؛ بل‌که خودش شکلی و بخشی از اندیشه است. خلاصه این که تا ننویسیم، اندیشه به‌طورِ کامل و دقیق عملی نمی‌شود.

در چنین دو‌‌گانه‌ای، یعنی در دوگانه‌ی منِ نویسنده و منِ روزمره، بسته‌گیِ خویشی و خانواده‌گی با یک نویسنده، معنا و مفهومِ دیگری می‌یابد. حالا با چنین دوگانه‌ای، وقتی کسی از من می‌پرسد: «احمد اخوت داییِ تو است؟» من باید بگویم: «بعضی وقت‌ها!» یا باید بگویم: «کدام احمدِ اخوت؟» این پاسخ درواقع اشاره‌ای هم دارد (دور از جان!) به مرگِ مولف و می‌کوشد ماهیتِ فرامتنیِ احمدِ اخوت (به‌عنوانِ نویسنده؛ وقتی از او چیزی می‌خوانم) را بزداید. به‌عبارتِ دیگر، وقتی من متنی از احمد اخوت می‌خوانم، دایی‌احمد در کار نیست یا قرار است که نباشد و من در جوابِ این سوال که «آیا احمد اخوت داییِ تو است؟»، باید بگویم در ادبیات و در جهانِ متن، نه!

احمد اخوت اولین‌بار برای من با «سپتامبرِ بی‌باران» متولد شد. هنوز هم بعد از حدودِ ۳۰ سال، آن روز عصر را در کتاب‌فروشیِ سهروردیِ آقای حسن فشارکی در مجتمع سپاهان به‌خوبی به‌یاد دارم که در آن هیجانِ نوجوانی، چشم از عبارتِ «ترجمه احمد اخوت»ِ روی جلدِ کتاب برنمی‌داشتم. حروفِ چاپی جادوی خود را دارد؛ دیگر چه‌ رسد که اسمِ آشنایی، آن هم داییِ آدم، باشد.

بعد از آن کتاب، احمد اخوت با «کارِ نویسنده»، «نشانه‌شناسیِ مطایبه» و «دستورزبانِ داستان» مرا بیش از پیش فراگرفت و به‌نوبه‌ی خود، دستم را در آغازِ تمرینِ نوشتن، در دستِ نویسنده‌اش گرفت و پابه‌پا برد؛ کاری که دایی‌احمد، هیچ‌وقت نه حوصله‌اش را داشت، نه وقتش را.

احمد اخوت بود یا دایی‌احمد که با جستارهاش در «زنده‌رود» و «جهان کتاب»، و به‌خصوص با کتاب‌های «کتابِ من و دیگری»، «دو بدنِ شاه»، «تا روشنایی بنویس» (که کاش «تا روشنی بنویس» بود!) و «ای نامه!»، خیلی پیش از این غائله‌ی پرسروصدای «روایت» و «ناداستان» و «جستار» که مدتی‌ست در ایران باب است، چشمِ مرا به جهانِ جستارنویسیِ اصیل گشود. و این‌جا بود، در جهانِ جستار (و چه‌جایی بهتر از این جهانِ رنگارنگ و بازی‌گوش؟) که دوباره سروکله‌ی دایی‌احمد، از پشت‌وپسله‌ها و لابه‌لای روزنه‌های متن با همان شیطنت و طنزِ همیشه‌گی پیدا شد و آن دوگانه‌ی متن و فرامتن را به چالش یا حتا به‌سخره گرفت؛ همان‌طور که در آن ژانرِ کم‌وبیش ابداعی‌اش که من اسمش را می‌گذارم «داستانِ جستاری» یا «داستان/جستار»، مرزِ میانِ داستان و ناداستان را به‌بازی گرفت.

زمان گذشت؛ احمد اخوت بود یا دایی‌احمد؟ هم او که روزگاری به پوشیدنِ لباس‌های غم‌گین و یکنواختِ نشرِ فردا اصرار یا عادت داشت، به دورانِ شیک‌پوشیِ نشرِ جهانِ کتاب و نشرِ افق با آن کتاب‌های شیک و خوش‌گرافیک عزیمت کرد.

احمد اخوت است یا دایی‌احمد که سال‌هاست هر نوروز، یک یا دو جلد کتاب به من عیدی می‌دهد. کتاب‌هایی که از کتاب‌های خودش نیست و به شکلِ عجیبی، هیچ‌وقت تکراری نیست یا هیچ‌کدام را خودم نخریده‌ام.

احمد اخوت است یا دایی‌احمد؟ این تنها آدمِ روی زمین که هروقت به من می‌رسد، می‌پرسد: «چی می‌خونی؟»

 

راستش به‌نظر من جهانِ متن، جهانی خودبسنده است؛ خیالی و انتزاعی نیست. براین اساس، فکر می‌کنم می‌شود (اگر نگوییم باید) در خوانشِ یک متن، به اطلاعاتِ بیرون از متن چندان اتکا نکرد. این البته بحثِ پیچیده و مفصلی‌ست و براساسِ مراودات و نسبتِ بیرون از متن با دایی‌احمد، می‌دانم که او به اطلاعاتِ بیرون از متن و پیشامتنی، حتا در خوانشِ یک متن هم، علاقه‌ی به‌خصوصی دارد. شاید هم راست می‌گوید. پس حالا که این‌طورهاست، اگر کسی از من بپرسد: «آیا احمد اخوت داییِ تو است؟» چه باک! سینه جلو می‌دهم و با صدای رسا می‌گویم: «بله! احمد اخوت داییِ من است!».

 

پ.ن:

رسم‌الخط این جستار طبق نظر نویسنده حفظ شده است.

#احمد اخوت آرش اخوت اصفهان نشر فردا
نوشته قبلی: هزارتوهای مدوّر
نوشته بعدی: سرگذشت اجتماعی رمان در ایران (۴)

نظرات: بدون پاسخ

پیوستن به: نظر خود را بگذارید لغو پاسخ

(به اشتراک گذاشته نخواهد شد)

تبلیغات

  • big_size-1.jpg
  • big_size.jpg

{آخرین اخبار}

  • «رها و ناهشیار می‌نویسم»؛ کتابی درباره‌ی هنر جستارنویسی
  • سمینار بابک احمدی با موضوع سویه‌های جستار
  • جستارخوانی در خوانش با حضور محسن آزرم
  • جزئیات روایت در فیلم مستند از زبان پیروز کلانتری

خبرنامه

برای دریافت آخرین اخبار با ثبت آدرس ایمیل خود در خبرنامه ما عضو شوید

© کلیه حقوق مادی و معنوی مطالب این سایت نزد موسسه فرهنگی هنری خوانش ادب و هنر محفوظ بوده و استفاده از بخش یا تمامی مطالب این وب سایت بدون کسب اجازه کتبی ممنوع و دارای پیگرد قانونی است.

اطلاعات تماس

آدرس: خ بهار شمالی، کوچه بهشت، پلاک 11
تلفن : 5424 8849 021
تلگرام : 8501 123 0903
ایمیل : info@khaneshmagazine.com

logo-samandehi
KhaneshMagazine © 2019 | Design: Studioheh.com | Web Development: Farhad Mantegh