جلویم نشست، با همان قیافهی جدیای که از صبح داشت، و برای بار نمیدانم چندم گفت: «خانم امیری، لطفاً یک بار دیگه تعریف کنین. حتا اتفاقهای سادهای رو که به نظرتون مهم نیست. همونها کلی اطلاعات به من میده.» خسته از تکرار پی در پی ماجرا برای در و همسایه، فامیل و دوست، پلیس و […]