جلویم نشست، با همان قیافهی جدیای که از صبح داشت، و برای بار نمیدانم چندم گفت: «خانم امیری، لطفاً یک بار دیگه تعریف کنین. حتا اتفاقهای سادهای رو که به نظرتون مهم نیست. همونها کلی اطلاعات به من میده.» خسته از تکرار پی در پی ماجرا برای در و همسایه، فامیل و دوست، پلیس و […]
آگراندیسمان یا گزارش یک هنجارشکنی
فربد مهاجر در تلون، چیزها خودشان را شبیهسازی و تکثیر میکنند. همچنین وقتی آدمها فراموششان میکنند، کمکم محو میشوند یا جزئیاتشان را از دست میدهند. خورخه لوئیس بورخس/ تلون، اوکبر، اوربیس ترتیوس پرولوگ رونویسی از تکّهی گمانبرانگیز یک عکس: چند رشته نوار زرد رنگ حفاظتی که برای منع عبور و مرور شهروندان، عرض […]
از راست که بپیچی دو قدم، از چپ ۴ قدم
قبل باز شدن چشمهام: صدای کلاغ. صدای گنجشک. شاید صدای سهره، پرستو. صبح تابستان: هوا طرفهای ۶ دیگر روشنِ روشن است. این یعنی هوا میطلبه برای بیرون کردن سر از پنجره. سمت راستم تلفنه، نه دیشب زدمش به شارژ. پس سمت چپ، پایین تخت. روی لبهی پالت زیر تشک. آدم باید تختش رو خودش بسازه. […]
بیخوابی
پروندهی آرمانشهر (۱۲) * هی خودم را گول میزنم؛ وضع که تا ابد همینطور نمیماند. تمام روز مینشینم گوشهی اتاق، خیره میشوم به عکس هدایت و آن عینک ته استکانیاش. پدرم در را که باز میکند بوی توتون میپاشد توی اتاق. نعره میزند: «اینم شد زندگی؟» به رفتن فکر میکنم، به بودن، به اینکه چرا […]