اگر قرنطینه یعنی روزها و شبهای پی در پی در خانه ماندن و فیلم دیدن، قرنطینه در زندگی ما چیز تازهای نیست. زمانی که ما به عرصه رسیدیم. زمانی که فیلم دیدن در خانه به راحتی دوران فایل و فور-کی نبود و امکانات از نوار کوچک و بزرگ و تی-سوِن و سوپرا فراتر نمیرفت، کار خیلیها از ما محبوس شدن در خانه و فیلم از پشت فیلم دیدن بود. اگر این کار که آن زمان خلاف و ممنوع و غیراخلاقی بود، همان کاری است که اکنون باعث نجات بشر میشود، ما آن جوانانی بیهدف و علاف و خلاف که شجاعانهترین کارمان سیگار پشت سیگار دود کردن بود، باید پیشرو حساب شویم.
مکان اولین مشکل همهی نسلهاست. ما هم برای فیلم دیدن – قرنطینه شدن مکان نداشتیم. اگر خانواده یکی از دوستان به سفر میرفت و خانهشان از محل زندگی به مکان مناسبی برای اجتماع تبدیل میشد، اولین کار جور کردن یک پخش و چند نوار برای قرنطینه شدن فرهنگی بود. «فیلمی» که ما از آنها خوراک این قرنطینهها را فراهم میکردیم، یک خرازی به نام دانوب، گوشهی یک پاساژ خلوت بود. نوار و پخش در وسط هفته تا سه شب هم قابل کرایه بود. اما آخر هفتهها بیشتر از ۲۴ ساعت کرایه داده نمیشد. در تعطیلات باید از هفتهها قبل با پیش پرداخت، برنامهی قرنطینه را با زمان مسافرت خانوادگی هماهنگ میکردی. یکی از سختترین و ضدحالترین بخشهای داستان هم همین هماهنگی بین وقت خالی و زمان مسافرت رفتن خانواده بود. والدین خیلی سریع از برنامههای ضد فرهنگی ما مطلع میشدند و با روشهایی که هر خانوادهای چند چشمه از آنها را در آستین دارد، نمیگذاشتند که یکسری جوان ویاچاس بهدست دور هم جمع شوند و فیلم فارسی و ترکی و هندی و رزمی ببینند. اما درهر خانهای مادری مهربان، پدری فرهنگی، برادری همراه، و یا راهی برای دور زدن تحریمها و تبدیل کردن تهدید به فرصت فراهم میشد.
بعد از جفتوجور شدن زمان و مکان، تدوین برنامه مرحله بعدی بود. انتخاب فیلمها با نظر همهی اعضای قرنطینه که مهمترین شرط پرداخت دونگ بود، آغاز میشد. میزبان یا جورکنندهی مکان اغلب از دونگ معاف بود. انتخاب فیلمها براساس سه پیششرط شکل میگرفت. اغلب آن را ندیده باشیم. جنس ما جور باشد و همه جور سلیقهای را پوشش بدهد. از همه مهمتر فیلم انتخابی در فهرست دانوب موجود باشد. آقای دانوب فهرستی داشت که در یک دفتر نقاشی فیلی بزرگ آن را با خط چشمگیری نوشته بود. اولین برخورد من با تئوری ژانر توصیفاتی بود که آقای دانوب جلوی نام فیلم مینوشت. اکشن، وسترن، خانوادگی. دو ستاره و سه ستاره. مغازهی آقای دانوب پر از انواع کوبلن بود. کوبلندوزی هنر رایج آن دوران بود. همیشه همراه انتخاب فیلمها به تصویر روی کوبلنها خیره میشدم. پیوند اسامی فیلمها و تصاویر کوبلنها در ذهن بخشی از برنامه قرنطینهی ما بود. برای ما که مکانهای عاریتی داشتیم، فرصت فیلم دیدن اغلب یک شبانهروز بود. دوازده فیلم برای بیستوچهار ساعت. زمانی برای تحویل گرفتن مکان و زمانی هم برای خالی کردن مکان در نظر گرفته میشد. زمان تحویل دستگاه پخش و نوارها که اغلب در یک محل پرت و خلوت بود، عصرها در ساعات گرگومیش بود. محموله با یک پیکان جوانان یا یک پژو چهارصدوپنج یا ژیان قرمز از راه میرسید. دستگاه در یک ساک ورزشی و فیلمها داخل یک کیف سامسونت رد و بدل میشد. نوار برگردان همیشه کنار دستگاه بود. پتو پیچ کردن دستگاه پخش تا حضور بیرقیب و جان سخت تی-سونها برقرار بود. تی-سون آنقدر هیکل داشت که به جز پتوی دو نفره، چیز دیگری برای پنهان کردنش کافی نبود. اما با آغاز سروری نوار بزرگ و کوچک شدن ابعاد دستگاههای پخش و افول حملونقل جانکاه تی-سون، ساک ورزشی برای استتار بهترین وسیله بود. به محض رسیدن به مکان فیلم دیدن با ترتیب مشورتی و اغلب براساس یک رویه همیشگی شروع میشد. نوارهای ویاچاس یک رسانه بود. دانوب فقط یک فیلم به شما تحویل نمیداد. هر فیلم شامل سه بخش پیش پرده، فیلم و محتویات بعد از پایان فیلم تا انتهای نوار بود. به همین دلیل ترکیب این سه بخش به فیلمها حالتی برنامهطور میداد. برخی فیلمها به خاطر شوها و کلیپهای موجود در انتهای نوارها فراتر از یک فیلم دیده میشدند. روی بسیاری از این نوارها اسامی ساختگی نوشته شده بود. مرگ برای مواد. عشق بدون نتیجه. در راه هوس.
علامتگذاری روی لیبلها هم برای این بود تا کرایهکننده بداند که فیلم برای نمایش همراه با خانواده تا چه حد مناسب است. آن زمان فیلم دیدن یک عمل ضد خانواده و ضد فرهنگی بود. راهی برای استقلال مجردها و اشغال فضاهای خانگی به روشهای که فقط در غیبت ساختار اخلاقزدهی خانواده امکان داشت. خانواده مفهوم بیدریغ سرکوب بود. حتی اگر پدر و مادر مهربان و دلسوزی داشتی. فیلم دیدنهای گروهی در زمان جنگ شهرها و خالی شدن خانهها بیشتر و طولانیتر میشد. در اوج جنگ شهرها در خانه یکی از دوستان که برادرش دستگاه پخش نوار بزرگ داشت، یک هفته کاری جز فیلم دیدن و هد پاک کردن نداشتیم. تراکهای مزاحم که اغلب نتیجه کثیفی هد و زیاد دیدن فیلمها بود، باعث میشد که تماشای فیلمی با کیفیت آینه به آرزوی محال تبدیل شود. خیلی از تصاویری که از سینما در ذهن من شکل گرفته حاصل اینطور فیلم دیدن است. زیباییشناسی که با تراک و ریختگی و اغتشاش شکل گرفت. این زیباییشناسی بههم ریخته از آنچه رسانههای رسمی تحویل میدادند، لذتبخشتر بود. هدف ممیزی بیشتر از حفظ اخلاق، گسترش قدرت بود و ما برای کم نیاوردن در برابر قدرت، با زیباییشناسی مخدوش و تربیتنشدهای پیش میرفتیم که بزرگترین دستاوردش طعم گس آزادی و شیرینی بود. سیگار، موسیقی غیرمجاز و فیلم دیدن به روش قرنطینههای خانگی تنها راههای موجود ما برای مراقبت از سرکوب بیرحمانهای بود که به اسم اخلاق به خود اجازه حضور در خصوصیترین امکان انسان بودن را میداد.
خیلِ آن دوستانی که باهم فیلم میدیدیم، آنقدر پراکنده و دور از هم شدهایم که حتی به خاطر آوردن اسمها هم کار سختی شده. اما چیزی که همیشه در ذهنم باقی مانده واکنشهای معصومانه به صحنهها، شخصیتها و تصاویر بود. واکنشهایی که مصرف فیلمها را برای ما به تلاشی برای اثبات تواناییهای عاطفی و ذهنی تبدیل میکرد. بازسازی صحنههای اکشن و رد و بدل کردن خاطرات عاطفی در میانه فیلمهای رومانس، بیان درونهای ویرانی بود که گوشی برای شنیدن و دلی برای همدلی نداشتند. اگر قرار باشد برای جزیرهی تنهایی توشه بردارم حتما به گنجینهی دانوب سری خواهم زد تا برای آن همدلیهای معصومی که سینما برایم رقم زد، همراهی پیدا کنم. از میان آن نوارهای تلنبار شده در گوشهی آن خرازی تاریک نوشته روی نوارها را خواهم خواند. شعله (سه ساعته، دوبله). اوستا کریم نوکرتیم با شوی عربی. دبیرستان تگزاس. رینگ خونین. پنجههای فولادین. هفتتیرکش چپ دست با کنسرت مدرن تاکینگ. میمون مست. ماوی ماوی با شوی ابراهیم. امر، اکبر، آنتونی و یا هر نوار دیگری را برخواهم داشت. کیف سامسونت و ساک ورزشی را به دست خواهم گرفت و راه خواهم افتاد. زیادی تلخ است اگر بگویم همهچیز سینما برای ما انگار با قرنطینه گذشت. اما یادم نمیرود بگویم که هد پاککن مفصل و نوار برگردان را هم در ساک بگذارند.
نظرات: بدون پاسخ